۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۱, چهارشنبه
یاد بگیرید هرچند که دیره دیگه
ما بهمون ( ما که میگم اکثریتمون منظورمه ) یاد ندادن چطوری باید ابراز احساسات کنیم گوییکه همه خودشون رو اوستا میدونن
یاد ندادن چطور باید دوست داشته باشیم
یاد ندادن چطوری باید عاشقی کنیم
چراکه جامعه و اکثریت بد میدونن این کارهارو چراکه قباحت داره مثلا ... دشمنی خوبه این کارا بده
عوضش خوب یادمون دادن که چطور عصبانی بشییم چطور داد بزنیم چطور یکی رو از خودمون ناراحت کنیم...
۱۳۹۹ اردیبهشت ۳۰, سهشنبه
اوج بی سلیقه گی و بی احساسی کجاست؟
« بیشعورها اصولا نسبت به همه چیز حالت تهاجمی دارند / درجنگ حالت تهاجمی دارند/ درصلح حالت تهاجمی دارند و در گفتن دوستت دارم هم حالت تهاجمی دارند»
اوج بی سلیقه گی و بی ذوقی و بی احساسیه وقتی که با اون صدای قشنگش کنارت خوابیده و بهت میگه دوستت دارم ، بعد ارجاعش بدی به کتاب بیشعوری حقا که مخاطب اول و آخر خاویر خودش بوده و بس اگر این کتاب به یک نفر هم مخاطب داشته باشه همون آقای ب هست ولاغیر
چقدر دلم ....
۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۹, دوشنبه
۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۳, سهشنبه
اولینم
نشسته ام عکس هاشو نگاه میکنم و اون احتمالا خوابه الان
دارم برا دونه دونه شون غش میکنم هزاربار
و چقققدر خوشحالم که اولین نفری هستم که انقدر ازت عکس داره
۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۹, جمعه
۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۶, سهشنبه
تو ای فرشته ی رنگ ها و زیبایی ها
فرشته ی رنگ ها و زیبایی ها یه لباس توری بلند آبی تنشه که وقتی داره میاد با کشیده شدن تور بلندش به زمین همه چیز رنگ و روح میگیره و وقتی میره همه رنگ ها و قشنگی هارو با تورش که داره کشیده میشه به زمین جارو میکنه و میبره
حتا خودمم بیریخت بی رنگ و روح میشم
برعکس بودنت...
آزاد شم ازین چاردیواری
منم حتی باید برم پای دستگاه کارکنم اما واقعیت نمیدونم کجامه و یا چیمه که دلش میخواد ازم جداشه پرواز کنان بره پیشش بشینه به تماشاش
به نظرتون روا نیست بمیرم براش الساعه ؟
نصف شب بیدار بشی ببینی عه خوابت برده اونم تنهایی نشسته هایده گذاشته داره نگات میکنه ...
۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۳, شنبه
Ich will nur dich
دیوانگی زین بیشتر ؟ زین بیشتر ، دیوانه جان
با ما ، سر دیوانگی داری اگر ، دیوانه جان
در اولین دیدار هم بوی جنون آمد ز تو
وقتی نشستی اندکی نزدیک تر دیوانه جان
چون می نشستی پیش من گفتم که اینک خویش من
ای آشنا در چشم من با یک نظر دیوانه جان
گفتیم تا پایان بریم این عشق را با یک سفر
عشقی که هم آغاز شد با یک سفر دیوانه جان
کی داشته است اما جنون در کار خویش از چند و چون
قید سفر دیوانه جان ! قید حضر دیوانه جان
ما وصل را با واژه هایی تازه معنا می کنیم
روزی بیامیزیم اگر با یکدگر دیوانه جان
تا چاربند عقل را ویران کنی اینگونه شو
دیوانه خود دیوانه دل دیوانه سر دیوانه جان
ای حاصل ضرب جنون در جان جان جان من
دیوانه در دیوانگی دیوانه در دیوانه جان
هم عشق از آنسوی دگر سوی جنونت می کشد
گیرم که عاقل هم شدی زین رهگذر دیوانه جان
یا عقل را نابود کن یا با جنون خود بمیر
در عشق هم یا با سپر یا بر سپر دیوانه جان
آقا حسین منزوی
دیوانه تم دیوانه جان
اشتراک در:
پستها (Atom)
Aşkın ne zor şey imiş
انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...
-
وختی همزمان خسته ای بیییینهایت غمگینی بینهااااایت مسترسی ( به ضم میم به فتح ت - از استرس میاد خیلیم درسته بینهااااااااایت) سردته خی...
-
زندگی هم واحد های اجباری داره از هر کدوم که تجدید بشی یا فرار کنی یجا دوباره یقه تو میگیره هزاااار بارم که فرار کنی باز یقه تو میگیره تا...
-
من باب درد و دل بایستی بگویم که درد و دل کرن در این دوره و زمانه خودش یک رشته جداگانه است که باید در دانشگاهها تدریس شود مثلا منی که درسش ...