خیلی وقتها شده که به منظور های مختلف که مهمترینش دردل و فرار از تنهایی بوده وارد فضایی شدم که همه غریبه بودن وبا توجه زمینه ای که قبلا داشتم ازشون فکر میکردم که بشه روشون به عنوان کسی که جزء قشر آزاد اندیش , تحصیل کرده , اهل قلم ویا هر اسم دیگه ای که بشه روشون گذاشت حساب کرد .
ولی از اونجایی آوای دهل از دور خوشه هیچوقت این حساب و کتاب درست از آب در نمیاد و به این نتیجه میرسونه آدم رو که بین دنیای حقیقی و مجازی هیچ تفاوتی نیست.
یعنی همون درگیری های روز مره همون مشاجرات همون شلوغی که تو خیابونا اتفاق میوفته با یه کیفیت دیگه تو دنیای مجازی هم اتفاق میوفته
همیشه بدم میومده از آدمایی که خودشون رو تافته جدا بافته میدونن واسه خودشون کلاس خاصی قائل هستند وسعی میکنن خارج چهارچوب خاص مذخرفی که واسه خودشون ساختن در رابطه با دیگران عمل نکنن گویی که انگار بقیه طوله سگن و...
باز وقتی اعمال خودشون رو طی یه مدت آنالیز میکنی میبینی خودشون هم به اون چهار چوب اعتقاد ندارن و دائما در حال نقض اون هستند.
در نهایت حس گفتن همه موارد نیست نتیجه گیری من کردم اینه که تنهایی خیلی بهتر از اینه که اجازه بدی کسی بی دلیل ندیده و نشناخته بهت فخر بفروشه و هر کسی شخصیتی داره و توانایی خاصی هر چقدر خاکی تر باشی دوست داشتنی تر... مهم نیست با بالاتر یا پایین تر از خودت دمخور بشی مهم اینه که یه محبتی حس کنی کار کسی رو راه بندازی برای 1 دقیقه هم شده احساس تنهاییت رو فراموش کنی .
و آزرده کردن آدمها خعلی بده نمیگم همه آدمها , بعضی که حقشون نیست بعضی که گناهی ندارند و فقط تو این دنیای مجازی خواستن تنها بودنشون رو واسه چند دقیقه هم که شده با شما پر کنن .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر