نشستم سیگار میکشم
نشستم سیگار میکشم و داریوش داره تو گوشم میگه کس نمیداند کدامین روز میمیرد...
العان فکر میکنم که چرا گوشش میدم آهان یادم اومد چون آهنگش رو دوست دارم
و پشت هم تکرار میشه و تکرار میشه
به این فکر میکنم که هدف از آفرینش من چی میتونسته باشه
کف دستم از سیگاریکه چند ساعت پیش تو دستم مچالش کردم داره میطپه
حالا جز اون قلب لعنتی که تو سینه ام میطپه یه قلبم کف دستم میطپه
فکر میکنم که بیام آب و دون بپاشم روی این قلب جدیدم که داره میطپه و اون قلب قدیمی و لعنتیم رو از سینم بیرون بکشم و پرتش کنم جولو سگ بخوره
شاید این قلب جدیدم دیگه نشکست
شاید شکستنی نبود
اصن گوع خورده بشکنه مگه دست خودشه
اصن نباید لوسش کنم به این فکر میکنم که چرا چند دقیقه پیش فوتش کردم حتا زبون بهش زدم حتمن تا العان لوس شده
لوس که بشه شکستنی میشه بازم
نه ایندفعه اشتباه دفعه قبل رو نمیکنم
یه سیگار دیگه روشن میکنم فکر میکنم که باید تنبیه ش کنم که یادش بره که فوت شده باید لوس نشه باید قوی بشه
همینطور که از سیگارم دارم کام میگیرم کف دستم کف دستم کف دست راستم داره میطپه
اصن چه بهتر که دارم کف دستم یه قلب در میارم... چرا؟ واسه اینکه دیگه بدون اینکه نیازی باشه کاری کنم همیشه قلبم کف دستم میمونه
اونوخت قلبمو کف دستم میگیرم ....
حالا دوتا قلب دارم که کف دستم داره میطپه
رهگزار عمر راهی بر فضایی دور یا نزدیک...
حالا دارم به این فکر میکنم که هدف از آفرینش من این بوده که بیام و دوست داشته باشم
بیام ودوست بدارم و دلبسته شم و بعد دوست داشته هایم ازم گرفته بشه
بعد تو قلبم بمونن و زجر بکشم
نشستم دارم فکر و میکنم و کف دستم
کف دستم دوتا قلب داره میطپه
همین
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر