۱۳۹۴ شهریور ۷, شنبه
غصه ورم داشته
۱۳۹۴ شهریور ۳, سهشنبه
بیایید نرینیم به تنها لذتشون , طفلکین
یا امید دارن به زندگی و باهاش دارن حال میکنن
که " گر بیافروزیش شعله رقصش از بیکران پیداست" بهشون دلالت میکنه
حال میکنن
با پیشرفت و تلاش برای طی کردن پله های ترقی
پیشرفت شغلی
نمیتونن , میفهمی ؟ نمیتونن
در نهایت خودتو لای فیلم ها و ترانه ها پیدا میکنی
۱۳۹۴ شهریور ۱, یکشنبه
۱۳۹۴ مرداد ۲۸, چهارشنبه
تو آخر این داستان باید بخندی
و شانههای محکم و محکمتری را
آقای خوبی که دلش سنگی نباشد
معشوقهای دوستت دارمتری را
من را رهاکن، هرچه میخواهی تو داری
از دست خواهی داد چیز کمتری را
با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید
و زد رقـم آیندهی درهمتری را
تو آخر این داستان باید بخندی
پس امتحان کن عاشق بیغمتری را
من میروم آرام آرام از همهچیز
هرروز میبینی من مبهمتری را
من را ببخش، از این خداحافظ٬ خداحا ...
پیدا نکردم واژهی مرهمتری را
سید مهدی موسوس
فقط میخواستم بگویم چرا نصف شب پاشدم
چرا وقتی میروی
همه جا تاریک می شود ؟
انگار از اول مرده بودم
و ترسیده بودم
و تو هم نبودی…
نه اینکه گریه کنم، نه
فقط دارم تعریف میکنم چرا بغض کرده بودم
و آرام نمیگرفتم ...
چه آرزوی دلانگیزیست !
نوشتن افسانهای عاشقانه
بر پوست تنت
و خواندن آن
برای تو …
چه آرزوی شورانگیزیست !
تملّک قیمتیترین کتاب خطی جهان
ورق ورق کردنش ،
دست به آن کشیدن ،
و همین نوازش ساده
که زیر نگاهم لبخند بزنی …
چه افسانهی قشنگی
به تنت مینویسم
بانوی من !
چه قشنگ به تنت افسانه میخوانم
سراسیمه آمدن
و دستپاچه بوسیدن
با تو
زیر نگاهت افسون شدن
با من ...
میدانی ؟
حتی صدای قلبم هم نمیآمد
انگار همهاش را برای نفسهات شمرده باشم
حالا تمام شده بود …
نه اینکه ترسیده باشم ، نه
فقط میخواستم بگویم چرا نصف شب پاشدم
و رفتم زیر تخت خوابیدم که خدا مرا
بی تو نبیند …
عباس معروفی
۱۳۹۴ مرداد ۲۷, سهشنبه
اسمش نگار بود
۱۳۹۴ مرداد ۲۴, شنبه
۱۳۹۴ مرداد ۲۲, پنجشنبه
مطلب خیلی عمیقه
۱۳۹۴ مرداد ۱۸, یکشنبه
۱۳۹۴ مرداد ۱۷, شنبه
خب کیسه ها توش خاک نیس لامصب ...
عادمی مث بالون میمونه به عمام
مث بالن که این کیسه های رو میندازی پایین سبک میشه هی میره هواتر
هی این کیسه هارو میندازه
هی دلش کباب میشه
هی میرود دامن کشان
هی زهر تنهایی چشان
هی دیگر مپرس از من نشان
لباساتونو پهن کنید بسپرید دست باد ... گیره چیه
عادمی مث رخت لباس میمون
یکی لباسه
یکی گیره س
فقد من طنابم فک کنم
یه طناب خشک شده کهنه که کسی جرات نمیکنه لباسشو پهن کنه روم
حقم دارن
میشکنم
پاره میشم.
۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه
بمیـــــــــــــــــــــــــــرم
سعدی
۱۳۹۴ مرداد ۱۵, پنجشنبه
اینجا بدون من
۱۳۹۴ مرداد ۱۱, یکشنبه
غریب
یه مدت طولانی
دکمه گوشیتو بزنی که عکسش بیاد
هی برنامه هارو ار رو چش و ابروش تنظیم کنی
حالا نکه دلت تنگ شه نه ...
تو یه عادم آهنی عی لامصب
تو برنامه ریزی شدی
حالا بکراندو عوض کن
دستورش چی بود
من یادم نیس
کلن حافظه ام اینطوریه :( دستورا یادم نمیموته
بمییییییییییییییییرم بمیییییییییییییییرم
Aşkın ne zor şey imiş
انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...
-
وختی همزمان خسته ای بیییینهایت غمگینی بینهااااایت مسترسی ( به ضم میم به فتح ت - از استرس میاد خیلیم درسته بینهااااااااایت) سردته خی...
-
زندگی هم واحد های اجباری داره از هر کدوم که تجدید بشی یا فرار کنی یجا دوباره یقه تو میگیره هزاااار بارم که فرار کنی باز یقه تو میگیره تا...
-
من باب درد و دل بایستی بگویم که درد و دل کرن در این دوره و زمانه خودش یک رشته جداگانه است که باید در دانشگاهها تدریس شود مثلا منی که درسش ...