۱۳۹۲ دی ۲۸, شنبه

مرگ لبش را بوسید...

ماشین با سرعت زیاد تو جاده در حرکته
بلافاصله که آنتن گوشی میاد گوشیم زنگ میخوره
یکی از دوستام از یکی دیگه از دوستام خبر میده بهم
بدون خدافظی قطع میکنم...

سرم پایین تونوشتنه
اما نه برای نوشتن
برای پایین بودن
چون همه چیز هی تار میشه و مجبورم درستش کنم

+ سرماخوردی
- (همونطوری با سر پایین ) آره هوا سرد بود
+ چی مینویسی؟
- حساب کتاب میکنم

حالا دیگه پشت هم صفه تار میشه و باید درستش کنم

+حالت خوبه؟
-اوهوم
+طوری شده ؟
آب دهنمو چند دفعه به سختی قورت میدم تو یه لحظه گفتن جمله " آره خوبم " سخت ترین کار دنیا میشه
از گوشه چشمم نگاه میکنم میبینم زل زده بهم
دیگه نمیتونم تحمل کنم یچی توم منفجر میشه کلاهم رو میگیرم تو صورتم و آرزو میکنم کل بدنم جا بشه توش...

هیچ نظری موجود نیست:

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...