هیچکدومش که نشد این آخریشه...
آخرین آرزو...
روی تخت کنار کسیکه دوستت داره و دوسش داری دراز بکشی بوی بدنش بوی موهاش دیوونت کنه...
بخزی سمتش نزدیکش بشی انقدر نزدیک که مواشو زیر سرت حس کنی ...
غلت بزنی سمتش...
صورت صافشو نگاه کنی ، خووب نگاهش کنی ...
دست بکشی رو صورتش ، رو لباش ...
سرتو بلند کنی بزاری رو شونش...
دستشو حلقه کنه دور سرت انگشتاشو بزاره رو صورتت...
پیشونیت صورتشو لمس کنه...
با دوتا دستت دستشو بگیری بیاری تا انگشتاش لبات رو لمس کنه ...
بوش مستت کنه ...
چشات کم کم سنگین شه ...
آروووم خوابت ببره دیگه هم بیدار نشی...
فردا صب نباشی دیگه ، طوری نباشی که انگار از روز ازل نبودی...
همین
۱۳۹۲ مهر ۳۰, سهشنبه
هیچکیم هیچی یادش نیاد جز خودت که نیستی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
Aşkın ne zor şey imiş
انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...
-
وختی همزمان خسته ای بیییینهایت غمگینی بینهااااایت مسترسی ( به ضم میم به فتح ت - از استرس میاد خیلیم درسته بینهااااااااایت) سردته خی...
-
زندگی هم واحد های اجباری داره از هر کدوم که تجدید بشی یا فرار کنی یجا دوباره یقه تو میگیره هزاااار بارم که فرار کنی باز یقه تو میگیره تا...
-
من باب درد و دل بایستی بگویم که درد و دل کرن در این دوره و زمانه خودش یک رشته جداگانه است که باید در دانشگاهها تدریس شود مثلا منی که درسش ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر