شما که کلید دارید
شما که جایی برای ماندن ، رفتن دارید
تعریف کنید برایم ...
من سالهاست کلید دری را نداشته ام که وقتی بازش کنم و واردش شوم ...
مامن امنی برای خودم و فقط برای خودم باشد تا درآن آرام گیرم و درو دیوارش را رنگ عشق بزنم پرده هایش را کنار بزنم تا از پنجره هایش نور محبت به درون بتابد...
چگونه ست ...؟ کم کم دارم از یاد میبرم
برایم تعریف کنید...
هرروز مردمانی را میبینم که خانه هایشان را فریاد میکنند
در حالی که از کنارشان عبور میکنم می اندیشم...
راستی ... من هم روزی خانه ای داشتم
پس چرا هرگز فرصت فریاد زدن نیافتم !؟
اکنون سالهاست که آواره ام ... آواره
وقتی خواب بودم خانه ام آوار شد
بیدار که شدم جز تلی از خاک ، چیزی بخاطر ندارم ...
۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه
با همه ی بی سر و سامانیم
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
Aşkın ne zor şey imiş
انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...
-
وختی همزمان خسته ای بیییینهایت غمگینی بینهااااایت مسترسی ( به ضم میم به فتح ت - از استرس میاد خیلیم درسته بینهااااااااایت) سردته خی...
-
زندگی هم واحد های اجباری داره از هر کدوم که تجدید بشی یا فرار کنی یجا دوباره یقه تو میگیره هزاااار بارم که فرار کنی باز یقه تو میگیره تا...
-
من باب درد و دل بایستی بگویم که درد و دل کرن در این دوره و زمانه خودش یک رشته جداگانه است که باید در دانشگاهها تدریس شود مثلا منی که درسش ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر