۱۳۹۲ اسفند ۷, چهارشنبه

خسته ام


خسته‌ام
خیلی خسته
به من جایی بدهید
می‌خواهم بخوابم
یک تخت خالی
یک دنیای خالی
یک قلب خالی…

* سارامحمدی اردهالی

۱۳۹۲ اسفند ۲, جمعه

دلم آروم گرفت آرووووم نع نمیدونی چطوری ...عاااااااروم

انگار سااااالها بود که استرس داشتم
انگار قرنهابود که همه بدنم منقبض بود

حالا انگار که روی نرم ترین تشک دنیا دراز کشیدم
انگار روی ابرها دراز کشیدم و مستم مست

۱۳۹۲ اسفند ۱, پنجشنبه

دوستت دارم ولی خیلی زیاد

نمیخوام باعث غصه ت بشم باز
نمیخوام باز از حسودی پاره بشم
نمیخوام باز عذاب وجدان بگیرم
نمیخوام بار اضافی باشم
ااااااااااه
;(
پ.ن
:(((

:-((

دشت ها نام تو را می گویند

کوه ها شعر مرا می خوانند

کوه باید شد و ماند

رود باید شد و رفت

دشت باید شد و خواند

در من این جلوۀ اندوه ز چیست ؟

در تو این قصۀ پرهیز ــ که چه ؟

در من این شعلۀ عصیان نیاز

در تو دمسردی ِ پاییز ــ که چه ؟

 

حرف را باید زد!

درد را باید گفت!

سخن از مهر من و جور ِ تو نیست

سخن از متلاشی شدن دوستی است

و عبث بودن ِ پندار ِ سرورآور ِ مهر

 

آشنایی با شور ؟

و جدایی با درد ؟

و نشستن در بُهت ِ فراموشی یا غرق ِ غرور ؟

 

سینه ام آئینه ای ست،

با غباری از غم

تو به لبخندی از آئینه بزدای غبار

 

آشیان ِ تهی ِ دست ِ مرا

مرغ ِ دستان ِ تو پُر می سازند

آه مگذار ، که دستان من آن

اعتمادی که به دستان ِ تو دارد به فراموشی ها بسپارد

آه مگذار که مرغان ِ سپید دستت

دست ِ پُر مهر ِ مرا سرد و تهی بگذارد

 

من چه می گویم ، آه ...

با تو اکنون چه فراموشی ها

با من اکنون چه نشستن ها، خاموشی هاست

 

                        تو مپندار که خاموشی من

                        هست برهان ِ فراموشی ِ من

*حمید مصدق

سرد و گرم که میشه دلم باز ترک های جدید بر میداره

بیا سر کوچمون یه بوق بزن رد شو برو.

پ.ن
مث قبلیا

همین همینقدرا یه شعله تو دلم روشن شده بود دارکوبام داشتن گرم میشدن

همینقدر که فکر میکردم یکی یجایی بهم فکر میکنه
همینقدر که هر وقت دلم میگرفت یکی بود که تند تند صداش کنم صدامو بشنفه اونم بدون هیچ قصد و غرضی بدون هیچ انتظاری بشینه پای حرفام باهاش حرف معمولی بزنم
همینقدر که یکی بود براش مریض بشم
و یه عااالمه ازین همینقدرا

میخوای باز پیشنهاد کن برم پیش روانپزشک قرص بخورم یه زن یکم خوشگل زیادم خوشگل نباشه بعد یه زندگی معمولی رو ادامه بدم ...

بهرحال تموم شد .... و تموم این کارایی که برام کردی فراموشم نمیشه بابت رفاقتت ممنونم میشد مثل خیلیا یه رفیق معمولی باشی وظیفه ات که نبوده

پ.ن
مث قبلی

تا اینطوری تو دلم نمیموند

فقد یه کاش داشتم
که سوم میشد چهارم
همین

پ .ن
بازم مث قبلی

هیچی

چرا یچی...
قبلنم گفتم
کوچکترین انتظاری نداشته و ندارم و نخواهم داشت
از هیچکی به هیچ صورتی و شکلی
بودنت لطف بزرگی بود که کردی
فراموش نمیکنم قلبن ممنون

پ.ن
پست خصوصیه

آیم واچینگ آبی ایز دِ گَرمِست رنگ

جهت اطلاع

۱۳۹۲ بهمن ۳۰, چهارشنبه

اینطوری من داشتم

بدترین شب تولدی که یه عادم میتونه داشته باشه چطوریه؟

نه به دروغ راس راسکی همش فراموشم میشد...

باس یکی میبود
یکی که وختی دید کرکره ات اومده پایین
وختی فمید کف دلت دارن شیشه خورده جم میکنن
وختی تو چشات تابلوی ظرفیت تکمیل رو خوند
بیاد با چشای نگران نگات کنه و بگه چی شده ...؟
تو ام یکم نیگاش کنی و بگی هیییییچی دلم برات تنگ شده

۱۳۹۲ بهمن ۲۹, سه‌شنبه

Memories of Murderقدیمیه من ندیده بودم بیچاره کننده ست ببینید این فیلمو

بضیام هستن بصورت نان استاپ در حال نالیدنن
با ذکر یک نمونه و رسم شکل توضیح دهید........۳ نمره
مث خودم همینجا
البت من فقط اینجا مینالم . شوما یه کلمه نالش بیرون این چار دیواری از من اگه بشنفی خداوکیل
اصن دیوث دوعالمم اگر بیرون ایجا بنالم(بالهجه کردی)
پ.ن
درینجا بصورت نا محسوس موضوع پست قبلی رو یه نمونه اجرا کردم

بضیام هستن بصورت دائمی در حال پرزنت کردن خودشونن

۱۳۹۲ بهمن ۲۸, دوشنبه

پیشی سفید

مشکل ازونجایی شروع شد که اجازه دادم دستمو تا نصف بکنه تو دهنش گاز بگیره و کیف کنه
دیگه هر چی بهش گفتم من خوشمزه نیستم هیچ گوش نکرد
دیگه اینطوری شد که همه جامو گاز گرفت
حتا حاضربودم دیگه کامل بخورتم ولی باشه پیشم.. نره... شاید حتا خودشم راضی بود که بمونه
ولی عاخرش صاحابش اومد بردتش و بازم تنها شدم
من موندم و جای زخما
و اینچنین شد که داستان منو جای زخما بازم تکرار شد

۱۳۹۲ بهمن ۲۷, یکشنبه

طفلای طفلکیم ;(

حال خرس قطبی عی رو دارم که طفلاش طبق معمول  لای پاش در حال راه رفتن ، داشتن ورجه وورجه میکردن حواسش پرت شد شوتشون کرد
حال کوعالایی رو دارم که یادش رفت طفلش کولش چسبیده درختو ول کرد با پشت خود زیمین
حال اون ماهی عی رو دارم جای اینکه طفلکان تو دهنش رو فوت کنه بیرون ..قورت داد تو

رفیق دیفالت کوتاه بود شرمنده...

بیچاره رو چنان عربده ای سرش زدم سکوت شد گوش خودم سوووت کشید
دم نزد طفلکی ;-(

۱۳۹۲ بهمن ۲۶, شنبه

تو چشمات برباد رفتم ...


لب ساحلم قدم میزنم
نمیدونم از کجا یهو پیدات میشه
یه لحظه فک میکنم یچی وسط دلم شروع میکنه به شور زدن یچی وسط دلم داره بالا و پایین میره
یچی وسط دلم داره پشتک وارو میزنه
یچی وسط دلم بیقراری میکنه
سعی میکنم پنهانش کنم
ولی انگار که عطرش فضارو پر کرده و قایم کردنی نیست
بهم نگاه میکنی ولی انگار نگات ازم رد میشه میره
نگاهت میکنم سعی میکنم با نگاهم بگم هستم و نامرئی نیستم چشات ریز میشه و لبخند میخندی
منم به سختی لبخند میزنم
تو چشمات خوب که نگاه میکنم یچیزی ته دلم هرری میریزه ...
تو چشمات انگار خودمو باز ته داستان تنها میبینم انگار
تو چشمات معلومه که آخر داستان همه چیزو خراب میکنی و میزاری میری
تو چشمات بدجنس میشی باز
تو چشمات گریمو باز در میاری و میخندی
تو چشمات قصه ام غم انگیز میشه باز
یهو میترسم ازت
شرووع میکنم به دویدن ولی انگار ازت فرار نمیکنم دوس دارم تو هم بدویی باهام ته داستانو بزاری اونجا و باهام بدویی
انگار میخوام از ته ماجرا فرار کنم ولی نمیشه انگار ته ماجرا هم داره دنبالم میکنه فریاد میکشم و از صدای خودم بیدار میشم ...

۱۳۹۲ بهمن ۲۵, جمعه

با احتیاط حمل شود

عادمی که حالش خوب نیست
عادمی که غمگینه
عادمی که دلتنگه
عادمی که غصه داره
ترک دیوار هم در حد مرگ ناراحتش میکنه
مباظب حرف زدناتون باهاش باشید سعخت شکستنیه در این شرایط

تو نیستی سرد و یخبندون ...

بیا زارت
https://www.dropbox.com/s/5dyzm99k72idgn3/hamid_askari-Ahangi_Ke_Dost_Dashti-%28IroMusic%29-704.mp3
همچین خوشمم نمیاد ازین خواننده
ولی خب شعرش نه که خوب باشه ولی
چمیدونم بابا یچی هس دیگه

عاشقانه های چرند و بدرد نخورم برات ... تویی که خوبه وجود نداری شرمنده فقط همینارو دارم دیگه ... مرسی که نیستی

برات سرم گیج میره
برات بی خوابم
برات سرم درد داره میگیره
برات قفسه سینم درد میکنه
برات حالم بده
برات قرص سردرد خوردم
برات قرص خواب خوردم
برات یه مشت قرص خوردم
برات سردمه
برات میخوابم
برات خوابم ببره ...؟

غصه هایم را خریداری نبود...

همینکه پامو میذارم تو این شهر
با اولین دمم ریه هام پر میشه از دلتنگی
از تو هوایی که تو ریه هام جمع شده کم کم آروم آروم خاطرات این شهر لعنتی دوباره جذب خونم میشه خاطرات یکی یکی از جلو چشمام مث فیلم آپارات رو دور تند رد میشن
دهنم بوی لجن میگیره
حالت تهوع بهت دست میده میخوام کلشو به همراه خودم یباره بالا بیارم
و فکر میکنم هرچی بیشتر این لعنتی که اسمش زندگیه ادامه پیدا میکنه خاطرات بیشتر و بیشتر و بیشتر میشن و ته همشون بوی ترش و تند استفراغ میده
از خاطرات
از این شهر
ازین زندگی
ازین من
بیزارم

۱۳۹۲ بهمن ۱۶, چهارشنبه

میترسم ته خط رو رد کرده باشم

+چوب خطم پر شده دیگه
-شاید چوب خط زندگیت پر شده شاید بیشتر از کوپونت زندگی کردی ... یکم باید مردگی کنی
+انگار جاکمه دیگه واسم
-دیگه داری میرسی ته خط ...داری کم میاری واسه بودن

۱۳۹۲ بهمن ۱۲, شنبه

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...