۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۰, چهارشنبه

حاصل زندگی..


یه عذاب بی حد و اندازه
یه غم لایتناهی
یه بغض گره خورده
یه اشک پشت پلک
یه سر درد عصبی
یه پاکت خالی سیگار و یه زیر سیگاری که خاکه هاشو قی کرده دورش
دم و باز دمی که صدای لولای قدیمی و زنگ زده ی در توالت عمومیای بین راهی رو میده
و سرفه هایی که قورتشون میدی
و نگاه ...
...حسرت...

۱۳۹۳ اردیبهشت ۷, یکشنبه

ما کلن با همه فرق داریم از آسمون افتادیم

داشتم باهاش صبت میکردم که چقدر خوبه که تو کشورای دیگه خواننده هاشون و نوازنده هاشون باهم علیرغم تمام رقابتی که هست بصورت جای گشت ، همخوانی و کنسرت و دوعت میذارن مثل التون جان و گانز.
ولی تو ایران دیگه خیلی جر بدیم خودمونو دو نفر از یک سبک موسیقی با هزار حرف و حدیث به زور بعد بیست سال کشمکش سعی میکنن باهم کنسرت بزارن و...
بعد گفتم مثلن چه عیبی داره فیلان خواننده پرطرفدار پاپ با فیلان نوازنده ی قدر قدرت تار کنسرت بدن
یا فیلان نوازنده گیتار با فیلان نوازنده کمانچه ؟
شروع کرد که وا موسیقیا و.. مقایسه ات یه مقایسه مع الفارقه و فیلانه و فیساره
بهش گفتم خب راست میگی مثال بدی زدم مثلن پاواروتی وختی زنده بود با گروه اسپایس گلرز یادته کنسرت گذاشت؟
یا پاکو وختی زنده بود یادته واسه برایان آدامز گیتار زد
بنظرت پاواروتی و پاکو تو سبک خودشون قابل مقایسه با اساتید ما نیستن؟
بدلایلی نخواستم بحثمون ادامه پیدا کنه با علم به اینکه الان میایم میگیم
ما فرق داریم و موسیقی ما فرق داره و فلان نوازنده سنتی شانش اجله و ...
و الان به این نتیجه رسیدم که همین نقدس گرایی و همین بالا پایین دونستنامون چه توی افراد عادی و چه توی هنرمندامونه که هیچوخت این اتفاق نخواد افتاد
انگار که ازمون کم میشه شان ومنزلتمون پیش طرفدارامون میاد پایین
و یا به جریان موسیقی سنتی که اینقدر مقدسش کردیم و گنده ش کردیم و بزرگانشون رو هر کدوم ادعای بیرق داریش رو میکنن توهین میشه
و باز هم فکر میکنم این نه تنها تو موسیقی بل تو همه چیزمون بسط پیدا میکنه و بخاطر همینه که انقد سخت دور هم جمع میشیم همدیگه رو قبول نداریم و کار گروهیمون ضعیفه.

۱۳۹۳ اردیبهشت ۳, چهارشنبه

ای پرنده ی مهاجر ای پر از شهوت رفتن

انگار هزاران هزار زنبور نشستن روم هممه جامو نیش زدن
شهدم رو کشیدن و بردنو نیششونم تو تنم جا گذاشتن
خسته ام
به اندازه کل پرنده های مهاجر دنیا که وخت سفرشون رسیده شوق رفتن دارم
کجا ؟  نورلند
به اندازه همون پرنده های مهاجری که کل نیم کره رو پرواز کردن و رسیدن به مقصد ولی مقصدشون خشکسالی اومده  خسته ام و خسته گی تو تنم مونده
و صدای گلوله...
بوی باروت...
پارس سگهای شکاری...
و من پرم از شوق شکار شدن...
از بالا نگاه کنم خودم رو تو تیر رسش قرار بدم ... بوم... چند لحظه بعد از صدا ، فرو رفتن یه چیز داغ رو تو بدنم حس کنم دنیا برای همیشه سیاه شه
مث برگ پاییزی که از درخت میوفته چرخ بزنم و چرخ بزنمو بخورم زمین ...

کیر تو ذات اقدسیه ات دیوث با این تواناییت

لامصب میتونه تو پنج خط گوز رو به شقیقه ربط بده

۱۳۹۳ فروردین ۳۰, شنبه

بجز مووذی ها که ماها باعث زیاد شدنشون میشیم

اونایی که از فیلان حیوون بدشون میاد بعد میرن لونه شو خراب میکنن و بچه هاشو میریزن سطل خاکروبه و ... تا با شنیدن صدای اون حیون خاطرشون مکدر نشه دقت داشته باشن که ما جای اونارو تنگ کردیم
اونا قبل ما داشتن زندگیشون رو میکردن

مخصوصن پیشیااااا
هرکی پیشیارو اذیت کنه له بشه ایشالاااااا

عن میباره از آسمون

بیا همین مونده بود بگن سعدی همجنسگرا بوده...
زااارت

زپلشک آید و زن زاید و مهمان عزیز آید

تو این کیر وطن بازار بیای پورپیرارم بخونی
تا سکته فاصله ای نیست ازینجا که منم

۱۳۹۳ فروردین ۲۸, پنجشنبه

راحت میشه...

همین العان که من اینجا لم دادم و از همه چی شاکیم و یه بند غر میزنم
یکی یجایی بدترین شبای زندگیشو داره میگذره
نمیدوونم چیکار میکنه ولی حتمن
گاهی میشینه
گاهی زانو بغل میکنه
گاهی دراز میکشه
حتمن دست و پاش میلرزه
حتمن کل بدنش یه تیکه استرس شده
حتمن تا خود صب که چیزی نموده بیداره
حتمن به آرزوهایی که داشته فکر میکنه
بارها و بارها روز موعود رو پیش خودش تصویر سازی کرده
وقتیکه پاهاش لمس میشن نمیتونه راه بیاد
ینی درد داره؟
خیلی؟
بعدش چی میشه؟
شایدم یادش به بچه گیاش میوفته که هروقت دلش نمیخواست میگف اصن من دیگه بازی نمیکنم
آرزو میکنه کاش الانم میشد بگه اصن من دیگه بازی نمیکنم ..مامانم ... من مامانمو میخوام وتموم...

چندد روز دیگه سپیده دم که بشه
دخترمون دیگه نیست که اینهمه عذاب بکشه و غصه بخوره
:( بمیرم

۱۳۹۳ فروردین ۲۷, چهارشنبه

۱۳۹۳ فروردین ۲۶, سه‌شنبه

دم آخری نخوابم واست

دوس دارم سی شبانه روز باشه که نخوابیده باشم
همینکه خوابم داشت سنگین میشد به یه شکلی بیدارم کنی
یا اصن مجبورم کنی بیدار بشینم نگات کنم
اصن آب بپاشی تو صورتم بگی نخواب واسم
یطوری بیدارم کنی خلاصه

چیه ؟
دوس دارم
مریضم اصن
اصن دوس دارم با چاقو بزنی دل و رودمو بکشی بیرون بشینیم دم آخری نگا هم کنیم بخنیدیم
ها؟
دوس دارم
خوبی اینجا اصن همینه
دلم میخواد
دوسسسس دارم
دلیلم نمیخواد

۱۳۹۳ فروردین ۲۳, شنبه

یکار میکنم زخم بستر نگیرم نگران نباش

یه روز همه وسایلمو دور تختم میچینم
کتاب دفتر ، کامپیوتر ، لیوان ، ماشین لباسشویی ، اجاق گاز ، دس به آب ، کاسه بشقاب قابلمه ،  لباسام ، یخچال حموم ، یه سی تا پریز برق ، سوپرمارکت و و و

دیگه خعلی خوبه ، زخم بستر میگیرم میمیرم

منبع لایتناهی سیگار و فیلم و کتابو اینترنت و آب و دون  اگه باشه خعلی خوبه برام
برای هفتاد مرضم دواست
عاااا یادم رفت یه دست لایتناهی هم باشه تبلتمو بالا سرم نگه داره در حال خوابیده که هستم دستم درد میگیره تو هوا نگه ش میدارم
با تچکر
ببخشید یادم رفت قهوه هم باشه با نوشیدنیای ناراحت الحلقوم
یه دوشم همین بالای تختم نصب کن داداش
قربون دستت

که چی؟

ازین دلخوشکنکای الکی پلکی و وعده وعید های صد من یه غاز بیزارم

زندگی

عاقا من نمیخوام ، من اصن بازی نمیکنم
میشه..؟

اه

چرا تمومی نداره؟
رگباری قطاری همینطور پشت به پشت هم

ادعا داریم اصن ...

اینکه سینما داریم خعلی خوبه هااااا
خیلی از کشورا ندارن
سینمایی داریم که با این محدودیت ها و خط قرمز ها تو حداقل استاندار ها رو داره
کدوم کارگردان کجای دنیا میتونه عشق بین دونفر رو بدون اینکه کوچکترین تماسی باهم داشته باشن به تصویر بکشه؟
ولی خب ازونجا که محدودیت خلاقیت میاره ، چطوری؟  نشانه ها ... بارون و سیب و دسته خرو اینا ...
سینمای ما با تمام محدودیت هاش استاندارده
فیلمامون برنده میشن یا نامزد میشن یا حداقل مورد توجه قرار میگیرن تو دنیا
بعله...

طبقه حثاص

وقتی کشش نداشته باشه فیلمنامه
اینطوری میشه که علیرغم موضوع خوب از بیست سی دقیقه اول به بعد یهو فیلم سکته میکنه و رضا عطاران فیلمو کول میکنه تا آخر میبرتش
خیلی خوب نبود ولی بدم نبود به اون صورت
در عین حال که میخواد از مظلوم واقع شدن زن ایرانی تحت لوای غیرت بگه  اونهمه عناصر چینی اون وسط چیکار میکنن؟
ما با چینیا داد وستد میکنیم
جنسای آت و آشغال چینی وارد میکنیم و نسبت بهش هیچ حساسیت و غیرتی نداریم دقیقن جاییکه باید حساسیت داشته باشیم نداریم
درواقع اصن نمیدونیم حساسیت چی چی هست با چه ۳ای نوشته میشه و...
ولی خب درنیومده فیلم دیگه درنیومده
شایدم من کسشر میگم بهرحال نظرمه
نظرته؟

۱۳۹۳ فروردین ۱۹, سه‌شنبه

چ مث چرند


فضا سازی خوب ، جلوه های ویژه خوب و... تو یه فیلم در نهایت باید در خدمت فیلمنامه و داستان باشه
یک داستان واقعی هم باید قابلیت فیلم شدن رو داشته باشه یا طوری بسازی که بدون انگولک کردن تاریخ اون داستان قابلیت فیلم شدن رو داشته باشه یعنی برای بیننده کشش داشته باشه جذابیت داشته باشه
فیلمی که نقش اولش موضع منفعل داره و از این موضع منفعل میخواد بیننده این برداشت رو کنه که طرف صلح طلب بوده و آخرین راه حل دست به اسلحه بردنه و... مخصوصن که نقش اصلی یه ماستی مث عربنیا باشه که اگه فیلم روند تند و پر هیجانم داشته باشه کافیه یه کلوز از نگاه سرد این عادم با اون مدل دیالوگ گفتنش بگیره تا فیلمو کااااملن از تب و تاب بندازه
و در نهایتم با این جمله که ما از دید دیگه ای ساختیم و... دهن همه رو ببنده

تبریک کاربر گرامی شما برنده یک دول دسته نقره شدید

از هر ابزاری بشه و باشه استفاده میکنیم تا گند همه چیزو در بیاریم
و در نهایت برینیم به وقت و اعصاب همدیگه
سایت فارسیو باز میکنی همینطور اسکرول میکنی تبلیغات گذاشته هر دو ثانیه هم یه پیج جدید باز میشه کم مونده از صفه بیاد بیرون بپاشه تو چشمات
از شورت گلی یا گل شورتی تا دسمال سفره نانو ...
دو خط آخر مطلبیه که دنبالش میگشتی اونم گولت زده
مثلن دنبال دسته در میگشتی برات دسته خر آورده زیرشم پنجاه خط تگ نوشته که تو سرچ بیاد "دسته در" "دسته خر"" دسته هویج" خیار و...
حال عادمو هم میزنن دیگه

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...