انگار هزاران هزار زنبور نشستن روم هممه جامو نیش زدن
شهدم رو کشیدن و بردنو نیششونم تو تنم جا گذاشتن
خسته ام
به اندازه کل پرنده های مهاجر دنیا که وخت سفرشون رسیده شوق رفتن دارم
کجا ؟ نورلند
به اندازه همون پرنده های مهاجری که کل نیم کره رو پرواز کردن و رسیدن به مقصد ولی مقصدشون خشکسالی اومده خسته ام و خسته گی تو تنم مونده
و صدای گلوله...
بوی باروت...
پارس سگهای شکاری...
و من پرم از شوق شکار شدن...
از بالا نگاه کنم خودم رو تو تیر رسش قرار بدم ... بوم... چند لحظه بعد از صدا ، فرو رفتن یه چیز داغ رو تو بدنم حس کنم دنیا برای همیشه سیاه شه
مث برگ پاییزی که از درخت میوفته چرخ بزنم و چرخ بزنمو بخورم زمین ...
۱۳۹۳ اردیبهشت ۳, چهارشنبه
ای پرنده ی مهاجر ای پر از شهوت رفتن
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
Aşkın ne zor şey imiş
انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...
-
وختی همزمان خسته ای بیییینهایت غمگینی بینهااااایت مسترسی ( به ضم میم به فتح ت - از استرس میاد خیلیم درسته بینهااااااااایت) سردته خی...
-
زندگی هم واحد های اجباری داره از هر کدوم که تجدید بشی یا فرار کنی یجا دوباره یقه تو میگیره هزاااار بارم که فرار کنی باز یقه تو میگیره تا...
-
من باب درد و دل بایستی بگویم که درد و دل کرن در این دوره و زمانه خودش یک رشته جداگانه است که باید در دانشگاهها تدریس شود مثلا منی که درسش ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر