۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

زندگی حاصل تقسیم عشق است بر من , منی که تمام شد , منی که صفرم ....

زندگی حاصل ساییدن است
حاصلِ سایش درد ها به روی قلبم
حاصلِ سایش سوهان به روحم
حاصلِ سایش آمال به به سطح خشن قسمت
حاصلِ سایش عمر به پنجه ی زمان
حاصلِ سایش من 
حاصلِ ساییده شدن من به عشق

۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

ما راویان قصه های رفته از یادیم

یاد بچه هام
یاد دخترام
یاد پسرام
یاد خواهرام
یاد خواهر زاده هام
یاد نوه هام
یاد برادر زاده هام
یاد یاد عروسام
یاد دوستام
یاد همدردیاشون که آروومم میکرد
یاد محبتاشون
یاد مهربونیاشون
یاد گودر
بخیر...
دلم برا همشون تنگ شده شاید یادشون رفته باشه که حتا بچه هامن دوستامن شاید دیگه دوس نداشته باشن که اصن بچه هام باشن ولی تو دلم هنوووووزم بچه هامن هنوزم جونم برا دونه دونه شون در میره هنوزم دردو غماشون و غرغراو غصه هاشونو به جونم میخرم
لعنت به نبودن
لعت به بدبختی
لعنت به خستگی
لعنت به جونی که نیست
لعنت به بی حوصله گی
لعنت به صفدر

۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه

می اندیشم که شاید خواب بوده ام .. خواب دیده ام

من میدانم
آخر مثل یک فیلم سینمایی تمام خواهی شد
یک روز صبح تلفنت را دفتر تلفنم دیگر نخواهم دید
شماره ات را ازبرم شماره ات راکه میگیرم یک صدای ضبط شده آن سوی خط خواهد گفت این شماره اشتباه است
شک میکنم
ایمیل و نامه هایم هم برگشت میخورد
نگران میشوم بسراغت می آیم
میبینم که در آدرست هم نیستی
از همسایه ها سراغت را میگیرم میگویند این خانه سالهاست خالیست
یخ میزنم
خشک میشوم
هرچه بیشتر به دنبالت میگردم کمتر پیدایت میکنم
نا امید میشوم
تا روزی تورا در افسانه ای چند هزار ساله میابم که از زبان پیرزنی نقل میشود

۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

پستاندار باشکوه

همین العان رازبقا گف این یک پستاندار باشکوه است
به همین سوی چراغ قسم
شبکه من و تو بود
احتمالن پستان باشکوهی داشته
ماکه چیزی ندیدیم
مبارک صاحابش
بر حسود و بخیل لعنت

بمیرم ...

من نمیتوانم
من نمیتوانم اینجا زندگی کنم
من باید درون کسی زندگی کنم
درون کسی که همه عمرش را صرف این کرده که همه مهربانی های عالم را جمع کند و بریزد درون خود
درون کسی که از دروازه چشمهایش میشود دریای مهربانی دلش را دید
درون کسی که نوازش دستهای مهربانش درمان همه دردهای لا علاج است
درون کسی که با هر دمش غصه ها را به درون میکشد و دنیا دنیا محبت در بازدمش میدهد
نه من درونش نمیتوانم زندگی کنم
من درونش بیقرار خواهم شد
بیقرار مردن
من باید برایش بمیرم

۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

تیکه کلامم باش تیککه کلام دلم باش

این سریالای طنز که تکه کلام میدازه تو دهن ملت خیلی بده نکه کل سریال بد باشه خیر فقط اینکه کلماتی رو به زبون فارسی هرچند دوره ای اضافه میکنه و هرجا میری مثلن یارو میگه فیلان خعلی زاغارته
شربت اکسپکتورات گرمش خوشمزه تر از سردشه به قرعان
خعلیم ربط داره

واحد مهربونی رو کشف کردم

شری واحد مهربونیه
فیلانی 0.1 شری مهربونه
فیساری 0.2 شری مهربونه

پ.ن
بزرگترین مقدار آن برابر ۱ میباشد باتوجه به اینکه این عدد در کل دنیا فقط در مورد یک نفر مقدارش  ۱ میباشد نخطه

با صدای نفساش میرم آلفا

یکی از هزاران راه شناخت عادما صدای نفس هاشونه
بعله...

همونجام بمیرم برات

چی ...
کف دلم؟
بشینی کف دلم رو زخمای چرک کرده؟
نع
سرجات تو قلبم بمون 
یه موقع هایی مثل این همسایه ها که همسایه شلوغ دارن با مشت به دیوارِ قلبم بکوب
دااااد بکش بگو اینجا خونه منه
هوااااار بکش بگو تا همه بدونن دیر یا زود باید بارو بندیلشون ببندن برن واسه همیشه
بعد من نگات کنم 
تو بگی چیه ...؟
من اشک تو چشام جمع شه بگم الهی بمیـــــــــرم که صدات گرفته ....

۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

قیصر امین پور

در میان آفتاب و دل
مرز مشترک کجاست ؟
چشم های من
میزبان نقشه ها ست
نقشه ها و مرز های رو به رو
مرزهای درد، آرزو
مرزهای مبهم خیال
مرزهای ممکن و محال
نقشه های فاصله
مرزهای خاکی و غریب
بین آفتاب و دل کشیده اند
مرزهای شرقی دلم کجاست ؟
چشم های من
میزبان نقشه هاست
کوه ها
روی نقشه سر به اوج می زنند
رودها
روی نقشه سر به موج می زنند
مرز های بین آفتاب و دل
ناگهان خراب می شوند

زخم

تو دلم یکی نشسته سیگار میکشه
یکی بعد از دیگری
آتیش به آتیش
انقدر محکم و پشت سر هم کام میگیره آتیش سیگار بلند و داغ شده
سیگار رو تا ته نمیکشه 
هنوز به آخر نرسیده بعدی رو باهاش روشن میکنه 
بعد سیگار روشن رو با اونهمه آتیشش رو پرت میکنه کف دلم ...
سیگار روشن با اونهمه آتیش میوفته درست روی زخم های دلم 
گرماش انقدر زیاده که زخمای کهنه دوباره سر باز میکنن
و زخمهای تازه , زخم های تازه , سوزش زخم های تازه ...
میـــــسوزه و میسوزه
حالا دیگه زخم کهنه و تازه با هم فرقی ندارن 
تا میاد یکم سرد بشه
سیگار بعدی 
و بعدی 
و بعدی

۱۳۹۲ تیر ۳۰, یکشنبه

کی گفته من اینهمه تحقیر شدن به این دنیا بدهکارم؟

یه چیزیکه بینهایت اصابم رو نابود میکنه اینه که یکی صلاحم رو بهتر از خودم بدونه
اون بالایی هم دیالوگ یه سریال بود خیلیم ربط داره
بعله

قیصر امین پور

چشم های من
این جزیره ها كه در تصرف غم است
این جریزه ها كه از چهارسو محاصره است
در هوای گریه های نم نم است
گرچه گریه های گاه گاه من
آب می دهد درخت درد را
برق آه بی گناه من
ذوب می كند
سد صخره های سخت درد را
فكر می كنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح می كند
پایتخت درد را...

صفدر شنیده ام که تو سیگار میکشی

صفدر شنیده ام که تو سیگار میکشی
از دلِ بی غمگسارِ بی کس وکار میکشی
صفدر شنیده ام که به دل آه میکشی
از دور ناز یارِ غمگسار میکشی
صفدر شنیده ام که گریزانی از دروغ
از سراب خسته و  ,وعده ی دیدار میکشی
صفدر شنیده ام که تو سیگار میکشی
از زندگی خسته و , مرگ انتظار میکشی 

من کندمم و خوابیدم فقط خوابم نمیبره

هر وخ مردونه زندگی کردی
هر وخ خایه مالی نکردی
هر وخ دیوث نبودی
هر وخ باج ندادی
هروخ دزدی نکردی
یه قبر هم برا خودت بکن که بخوابی توش

زندگی به شرط چاقو

هیچووخت شرطی زندگی نکردم
هیچوخت بخاطر چیزی که قراره یا شاید بعدن بوجود بیاد کاری رو انجام ندادم
البته نمیگم شاخ قول شکووندم
خیلیم بده شایدم خیلیم خوبه
مهم نیست خوبی یا بدیش مهم نیست
در نهایت از دید ذهن مقایسه گر خودم و دیگران نتیجه مهمه
اینم نتیجه ش ....زارت

۱۳۹۲ تیر ۲۹, شنبه

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد

من پیامبری میشناسم که کوچکترین معجزه اش صدای نفس هاشه 
صدای نفسهاش فقط صدای نفسهاش از فرسنگها دورتر شفا میده

توم پارک ژوراسیکه

من یه گیاه تو صفدرم دارم 
یه گیاه برعکس 
نه واژگون بلکه برعکس
آب و دون نمیخواد بلکه برعکسه یه سری محصولات ارائه میده برای سبز موندن
محصولاتش احساساتمه
اگه احساساتم توم بمونه خشک میشه گیاهم
نمودش بیرونم عصبانی و بی حوصله میشم
برعکس اگه بریزم بیرون سبز میشه گل میده 
گل میده و عطرش , عطرش همه دارکوبامم مست میکنه 

گلمو یبار یکی خورد
یه عادم گل خور 

گل کسی رو نخورید 
در عوض بزارید گلش سر سبز بمونه همممیشه 
حتی پاش کودم بپاشید 
نه کود شیمیایی هااااا
با تچکر

۱۳۹۲ تیر ۲۸, جمعه

تو اینکه من تناسخ قبلیم نصرت رحمانی بوده شکی نیست فقط این وسط 19 سال تداخل داره که اونم قابل حلله

آری من همه چیز خودرا باخته ام 
همه چیز , تمام زندگی خودرا در یک قمار ابلهانه از دست داده ام
من با چشم بسته شیر یا خط بازی کرده ام آنهم با سکه ای که هر دورویش خط بوده
تازه دلم به این خوش است که تقلب نکرده ام 
تازه به این دلخوشم که آنچه باخته ام تمام و کمال پرداخته ام 
بسوی هر مومنی رفتم خائن ازآب درآمد , به هر سرزمینی دلم را خوش کردم به گرو رفته بود
دستم را بسوی هر دوستی دراز کردم انگشتم را بخاطر انگشتریم برید

نصرت رحمانی

مباظب پوست خود باشید

من یه صفدرم یه صفدر پوست کنده ام
باید پوست کنده باشی تا بفهمی پوست کندگی چیست
پوست کنده که باشی همینکه سوزنی به بدنت فرو میرود درد را تا مغز استخوان حس میکنی
پوست کنده که باشی نشستنت , خوابیدنت , خندیدنت , گریه کردنت و هر فشار کوچک که به عضلات بدنت بیاید دردناک خواهد شد
من پوست انداخته ام , پوستم را به دوش کسی آویختم که از سرما در امان  باشد ,  ولی پوست جدید در نیاوردم
من نه خودم بلکه صفدرم پوست کنده ست
من سرمای زمستان را از شهریور حس میکنم

۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

صفدرانه بسوی دوست


من روح خودمو حس میکنم
روح من بیقراره
روح من داره میره
روح من داره میدَوِه
روح من کش داره میاد
روح من جدا نشده ولی داره میره این بندش عنقریبه که کنده شه قالب تهی کنم

صفدروارانه به سوی او

یه موقع هایی هست تو خواب سعی میکنی یه کاری رو انجام بدی ولی نمیشه
سعی میکنی یه کار خیلی خیلی ساده رو انجام بدی ولی نمیشه
میخوای با تموم توان بدویی ولی نگا میکنی میبینی حتی نمیتونی راه بری
تموم انرژی تو جم میکنی میریزی تو دستت که بلندش کنی بگی من اینجام اما دریغ از یه میلیمتر بعدش یهو خوابت تعبیر میشه نگا میکنی میبینی اصن خواب نیستی که بــیــــــــــــــداری
تموم انرژیتو جمع کردی که دستتو دراز کنی کسی رو نوازش کنی اما دستات انقدر دوره انقدر کوتاهه که زنده و مرده ت فرقی نداره...  

۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

بودن یا نبودن بازم چه فرقی داره

مثلنش من یه ماشین ساختم ان میلیون هزینه کردم تو ساختش از آخرین تکنولوژی دنیا توش استفاده کردم یه ماشین اندروئیدی , خودروئید
سیستم ترمزاش فیلانه سیستم موتورش خُرجینیه 
فقط راه نمیره ینی اصن روشن نمیشه که راه بره

۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

بودن یا نبودن..چه فرقی میکنه

یکی دیگه از قسمتای غمگین زندگی اینجاست که نتونی مرحم درد کسی باشی

عاره با خودتم پ چی

خودِ آدمی شریف است به عشق آدمیت

بزنی لهش کنی گوزوعو

یه سریام هستن رفتن ادبیات خوندن که کس بگن
چطور؟ العان میگم خدمتتون
طرف چون ادبیات خونده میتونه کلمات رو خوب بچسبونه کنار هم فک میکنه در مورد همه چی میتونه اظهار نظر کنه.
میشینه در مورد فزیک کوانتوم متن مینویسه که در موردش هیچ اطلاعاتی نداره
یا شروع میکنه به انتقاد کردن در مورد سینمای ایران و موسیقی ایران
ینی فقط رفته ادبیات خونده که بتونه در مورد هر چیزی که حتی تو حوزه تخصصش نیستم اعلام وجود کنه
ازون بدتر یه سرین که مث ببعی پستاشو میخونن و لایک میکنن و ب ب چ چ میکنن

مرگ مگر اثر کند

هرچی فکر میکنم به هیچ نتیجه ای نمیرسم 
انقدر خوبه که براش فقط میشه مُرد...
اجازه..؟
ما بمیریم براتون؟

۱۳۹۲ تیر ۲۱, جمعه

غصه دارم

من چن تا آپشن لازم دارم خب
یکی اینکه بتونم غم و غصه کسی رو بدوش بکشم
یکی اینکه بتونم خسته گی کسی رو به دوبکشم
یکی دیگه هم اینکه بتونم دردای کسی رو بدوش بکشم
کجا باید برم؟ کیو باید ببینم؟ این چه زندگی عیه

العان تو دوران نقاهتم

بضی حرفام مث زایمان میمونه
وختی بگی سبک میشی انگار یه باری رو زمین گذاشتی

۱۳۹۲ تیر ۱۹, چهارشنبه

صفدرانه

مثلن نصف شب وختی خوابه بری صورتتو نزدیک کنی به دهنش بازدم نفساش بخوره تو صورتت خیالت راحت بشه که نفس میکشه بعد تو همون حالتم خوابت ببره

صفدرانه

مثلن جولو تلویزیون خوابش ببره بری آآآرروووم بغلش کنی ببریش بزاریش سر جاش روشم بندازی لالا کنه خودتم کنارش بشینی نگاش کنی انقد تا همون نشسته خوابت ببره

۱۳۹۲ تیر ۱۸, سه‌شنبه

صفدر هارا گیر معروفه اصن...

تو یکی از سکانسای "اینجا بدون من " صابر ابر میگه :
مامان میخوای از همه بدبختیا راحت شیم ؟
یه شب یه شام خوشمزه بپز.. بخوریم  
بعد تمام درزارو میبندیم 
شیر گازو باز میکنیم 
آروم میخوابیم 
صب که پاشودیم همه ی بدبختیامون تموم شده.

هیچی دیگه همون سکانس

باس برم هوا

یه موجودیم هستم که حتی اشیاع هم مثل درو دیوارم میتونن براحتی  اذیتم کنن حالا عادما بماند.
اصن من اشتباهیم باور کن
یا اشتباهم گرفتن یاچی
یا اشتباهی شده تو خلقتم جای گل از شیشه ساختنم
یا مثلن نصفه ی اذیت نشوم جا مونده تو زندگیای قبلیم
والاع...

ان الله لا یحب مترحمین و المترحمات

عادمیم دیگه عادم نیاز به محبت داره
هرکی نیاز به محبت داشت بیاد بهم بگه خدا سر شاهده سیبیلامو میزنم اگه بغلش نکنم
ولی در عوض هرگونه حرکات ترحم برانگیز و فیلم هندی رو محکوم میکنم
خودمم از ترحم دیدن و کردن بیزارم
با تچکر

۱۳۹۲ تیر ۱۷, دوشنبه

دارکوبیسم

من یه تعداد زیادی دارکوب تو مغزم زندگی میکنن
بضیاشون صب کارن
بضیاشون شب کارن
بضیاشون شیفتی کار میکنن
بضیاشون پروژه ای کار میکنن
بضیاشون یه سَره بی خواب و خوراک کار میکنن
همینطور میزنن تو مخم تق تق تق تق

مثلن یکی از صب کاراشون جدیدن یه پروژه دستشه تق تق تق میزنه: برو بانک برو بانک برو بانک
یکی دیگه شون همیشه صبا میزنه : دوش بگیر دوش بگیر دوش بگیر
یا یکی از دائمیاشون میزنه : اگه بره ؟ اگه بره ؟ اگه بره ؟ اگه بره ؟ اگه بره ؟ اگه بره؟
یکی دیگه از پروژه ایاشون میزنه : اگه ناراحت شده باشه ؟ اگه ناراحت شده باشه ؟ اگه ناراحت شده باشه؟
یکی دیگه شون میزنه : نَکه غصه بخوره ؟ نکه غصه بخوره ؟ نکه غصه بخوره ؟ نکه غصه بخوره ؟
یا نکه خوب نباشه !؟ نَکه خوب نباشه !؟ نکه خوب نباشه !؟ نکه خوب نباشه !؟
یا ... نَکه خواب باشه ؟  نَکه خواب باشه ؟ نَکه خواب باشه ؟ نَکه خواب باشه ؟
یا... نَکه خسته باشه ؟ نَکه خسته باشه ؟ نَکه خسته باشه ؟ 
و ازین قبیل...
سه تا دارکوب هم تو دلم لونه دارن
یکی شون قرمزه یکیشون صورتیه یکیشونم نارنجیِ کمرنگه
اونیکه قرمزه شور میزنه ینی چی؟ ینی اینکه از فرکانس اونیکه داره تو مغزم میزنه با توجه به موضوع زدنش اگه زیاد بشه این تو دلم شروع میکنه شور زدن ینی نمک میپاشونه تو دلم دلشوره میزنه اینطوری : دلشوره دلشوره دلشوره
اون صورتیه بهترینشونه وختی هیچکدوم از بالاییا حتا تو مغزیا کار نمیکنن این شور میزنه در مواقع خاص , ینی چی؟ ینی اینکه شور میزنه فرق داره...بعله.. آن یکی شور است آدم میخورد آن یکی شور است آدم میخورد فرق دارن به عمام شور یه چیزه دلشوره یه چیز دیگست
عی جووووونم قربونش برم با اون رنگش اینطوریم میزنه  خعلیم قشنگ میزنه : شور شور شور شور شور شور
اما اون نارنجیه بیچاره نمیزنه نوکش شیکسته از بس که گناهه یه جارو برقی دستشه هوارو مَکش میکنه , هوای دلمو
ینی چی؟ ینی اینکه وختی شروع میکنه دلم تنگ میشه هوای دلم مَکش شد دلم جمع میشه دلم تنگ میشه
وختی هوای دل مَکش بشه , هوای یکی تو نفس عادم نباشه , عادم دلش هوای اون یه نفرو میکنه ...بعله
این بود دارکوب های من
با تچکر

خودش در این حد خوبه بعد به من میگه تو خوبی

بعضی ها انقدر خوبن که همش با خودت میگی تو اینهمه سالی که نبوده اونیکه داشتی میکردی هر چی بوده زندگی نبوده
بعد حالا از تصور نبودنشون میشه یه فیلم ترسناک ساخت 

بیا کوکت باشم کوک دلت باشم

زندگی مث جعبه های موزیکال میمونه
کوک کرده به دنیا میای
اولش کوکش زیاده سریع میچرخه ضرب آهنگشم سریعه
همینطور که میگذره آرومتر و بی حوصله تر میچرخه تا بایسته 
اولش سریع میگذره ضرب آهنگ تنده
به وسطاش که میرسه میزون میشه ولی طولی نمیکشه که میوفته تو سربالایی
آخرش کند میشه دیر میگذره صدای موزیکم رو درست نمیشنوی شُل میشنوی

ممکنه یکی پیدا شه دستشو بزاره رو کوکت اگه تند داره میچرخه کنترلت کنه میزون بچرخه
یکی پیدا شه که وختی کوکت کند شد باز با فشار دستش میزونت کنه 
یکی که کوکش رو با کوکت میزون کنه 
یکی که وختی کوکش تموم شد , کوکت تموم شه 

۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

صفدر و کارخونه ی شیمپل قیتون

به یه نتیجه ای هم رسیدم که وختی حالم بد میشه که صفدر درونم در یه مورد هایی با مجی برونم در تعارض باشه
صفدر درونم بسیار باهوش و شکننده ست 
در حالیکه مجی برون بسیار ساده ست
صفدر درونم خیلی خیلی  احساساتیه داعم مشغول آنالیز کردن اموره
کلن به این شکله که موارد اول از سوراخ های درشت فیلتر مجی باید رد بشن
یا رد میشن یا رد نمیشن
اگه رد نشن نتیجه ش عصبانیته
اگه رد بشن برسن به صفدر دو حالت داره
یا تجزیه و تحلیل میشن تبدیل به احساسات و عواطف و باقی ری اکشن های موجود میشن بعد دوباره تحویل مجی میشن و بیان میشن
یا نع صفدر میشنفه تجزیه تحلیل میکنه بعش بر میخوره ناراعت میشه که دراین صورت خروجی عی نداره
باتچکر

۱۳۹۲ تیر ۱۳, پنجشنبه

۱۳۹۲ تیر ۱۰, دوشنبه

کوله ات هم من میارم

یه احتمال دیگه هم هست اونم اینه که تا چند دقیقه دیگه ممکنه تماس یه دست رو روی شونتون احساس کنید که داره تکونتون میده میگه پاشو پاشو ساعت ۸ شد مدرسه ت دیر شد و شما ازشوکی که از یهو پریدنتون از خواب براتون ایجاد میشه کل خوابتون رو فراموش میکنید واین رویای صادقه که بی شک جز به جز براتون اتفاق خواهد افتاد رو به دست فراموشی خواهید سپرد .
گویی که میتونه رویای صادقه نباشه حتا میتونه یه خواب پریشون و بی هدف و بی تغبیر که ناشی ازپر خوری دیشب تون بوده باشه.
جدای اینکه ممکنه چندین مرتبه تابحال این اتفاق تو طول زندگی براتون افتاده باشه و یادتون نباشه نکته مهمش اینجاس که چند تاتون آرزو دارید این اتفاق بیوفته و چند تاتون توهمین وضعیت راحت ترید ..
اما شخصا دوست ندارم این اتفاق بیوفته، نه به این دلیل که تو این وضعیت راحتترم ، بلکه به این دلیل که حال ندارم دوباره از مثلن پونزده سالگی بخوام اینهمه زندگی کنم
در واقع دارم زندگی میکنم که تموم شه برگردم عقب خیلی سختمه نخطه.

درعین حال دوس دارم یهوهمین العان برگردم به ۲۰۰۰ سال قبل همین نقطه که خوابیدم ببینم چیه چه خبره چطوریه و چرا .  البته به شرطیکه تو سنم تغییری ایجاد نشه و ازون مهمتر بیا باهم بریم، خب؟
مثلن دوهزار سال قبل این کوچه ایکه قراره دو هزار سال بعد توش زندگی کنیم چه شکلیه ؟ کوهه؟ دشته ؟ یاچی؟

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...