۱۳۹۳ خرداد ۲, جمعه

چه روز دلگیریه :(

آواز کَرَک

« بده ... بدبد ... چه امیدی ؟ چه ایمانی ؟
«کرک جان ! خوب می خوانی 
من این آواز پاکت را درین غمگین خراب آباد 
چو بوی بالهای سوخته ت پرواز خواهم داد 
گرت دستی دهد با خویش در دنجی فراهم باش.
بخوان آواز تلخت را ، ولکن دل به غم مسپار 
کرک جان ! بنده ی دم باش ...»
« بده ... بدبد... راه هر پیک و پیغام خبر بسته ست 
نه تنها بال و پر ، بالِ نظر بسته ست .
قفس تنگ است و در بسته ست... »
«کرک جان ! راست گفتی ، خوب خواندی ، ناز آوازت 
من این آواز تلخت را ...»
«بده ... بدبد ... دروغین بود هم لبخند و هم سوگند 
دروغین است هر سوگند و هر لبخند 
و حتی دلنشین آواز ِ جفتِ تشنه ی پیوند ...»
«من این غمگین سرودت را 
هم آواز پرستوهای آه خویشتن پرواز خواهم داد 
به شهر آواز خواهم داد... »
«بده ... بدبد ... چه پیوندی ؟ چه پیمانی ؟...»
«کرک جان ! خوب می خوانی 
خوشا با خود نشستن ، نرم نرمک اشکی افشاندن 
زدن پیمانه ای - دور از گرانان - هر شبی کنج شبستانی

م.امید.

هیچ نظری موجود نیست:

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...