۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۱, پنجشنبه

دوست داشتن هام درد میکنن

اینجا حوصله ات هیشوخت سر نمیره
هرروز سرت گرم میشه
در حالیکه دستات سرد و چشمات قرمز و دنیات سیاه میشه
تو سرت دو تا قطار مسافر بری هرروز شاخ به شاخ به هم میزنن و از ریل خارج میشن
هرروز صدای ناله و بوی خون مسافرا تو سرت چرخ میزنه و سرت گیج میره
دوست داشتن هات...همه ی دوست داشتن هات مچاله میشه و درد میگیره
اینجا دوست داشتن هات روزی چند بار زخم میشن درد میگیره بوی زهم زخم دنیاتو برمیداره بعد خشک میشه و میوفته و زیر پای عابر ها ریز ریز میشه پودر میشه و جاش دوباره جوونه میزنه و دوباره و دوباره...
اینجا هرروز سرت گرم میشه
هرروز به شکلی
هرروز به نوعی
اینجا هرروز داستان خودشو داره

هیچ نظری موجود نیست:

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...