میدونی ... نشد
ما تا اومدیم کام بگیریم آتیشش افتاد ..
افتاد بجونمون.. تو جونمون خاموش شد
یا نوبتمون تموم شده بود باید دست به دست میکردیم
یا مجبور شدیم غلافش کنیم ..قایمش کنیم وسط دستمون خاموشش کنیم دردشو تحمل کنیم تا مغز استخونمون بسوزه جاش بمونه تا هیچوقت یادمون نره
دست آخر رسید به تهش تموم شد
به ما نرسید ... ما تا اومدیم... زود به تهش رسیده بود تموم شد...
۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه
نشد
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
Aşkın ne zor şey imiş
انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...
-
وختی همزمان خسته ای بیییینهایت غمگینی بینهااااایت مسترسی ( به ضم میم به فتح ت - از استرس میاد خیلیم درسته بینهااااااااایت) سردته خی...
-
زندگی هم واحد های اجباری داره از هر کدوم که تجدید بشی یا فرار کنی یجا دوباره یقه تو میگیره هزاااار بارم که فرار کنی باز یقه تو میگیره تا...
-
من باب درد و دل بایستی بگویم که درد و دل کرن در این دوره و زمانه خودش یک رشته جداگانه است که باید در دانشگاهها تدریس شود مثلا منی که درسش ...
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر