۱۳۹۳ اردیبهشت ۱۸, پنجشنبه

نشد

میدونی ... نشد
ما تا اومدیم کام بگیریم آتیشش افتاد ..
افتاد بجونمون.. تو جونمون خاموش شد
یا نوبتمون تموم شده بود باید دست به دست میکردیم
یا مجبور شدیم غلافش کنیم ..قایمش کنیم وسط دستمون خاموشش کنیم دردشو تحمل کنیم تا مغز استخونمون بسوزه جاش بمونه تا هیچوقت یادمون نره
دست آخر رسید به تهش تموم شد
به ما نرسید ... ما تا اومدیم... زود به تهش رسیده بود تموم شد...

هیچ نظری موجود نیست:

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...