۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه
من اونم
۱۳۹۲ تیر ۷, جمعه
یکیش همینی که نگفتم ... فی چند؟
من........
بضی حرفام هستن به محض اینکه از دهان خارج بشن ارزششون رو از دست میدن.
۱۳۹۲ تیر ۴, سهشنبه
شعری که دوست میدارمت
نه محال است ...
هرچقدر که بیشتر فکر میکنم تو واقعی نیستی
تو نمیتوانی واقعی باشی
تو باید یک خواب باشی یک رویا که عنقریب از آن به بیرون پرتاب خواهم شد
نه...
شاید تو افسانه باشی یک افسانه ی شیرین که مادر بزرگ تعریف میکند و من غرقت شده ام
نه...
تو باید یک نقاشی باشی که با دقت و ظرافت تمام روی بوم نقش بسته ای و من مات و مبهوت تماشایت شده ام
نه نه ...
تو یک شعری ...
شعری عاشقانه
تو شعر کدام فرشته ای که انقدر عاشقانه سروده شدی ؟
آری تو باید شعر باشی بی عین بی مانند
شعری بی عین ، دوستداشتنی ، زیبا و عاشقانه ای
۱۳۹۲ تیر ۳, دوشنبه
دنیای این روزای من ...
۱۳۹۲ خرداد ۲۹, چهارشنبه
امروز که تو آمدی ، از آرگون بی اثرترم
و آنگاه که من و او بودیم ، تنها ...
و عشق به عنوان کاتالیزور وارد شدو طی یک فرایند شیمیایی او با دلم تصعید شد
و من ، تفاله ی من ، ته نشین شد...
۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه
و مغز من روزی خواهد ترکید..بوم
میخوام لبریز از لذت بشم
۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه
شدیدن قابل اشتعال
قصه من قصه عادمیه که عاشق آتیش روشن کردن بود ولی هیچوخت به برچسب روی خودش دقت نکرد
قصه من قصه عادمیه که آس و ده لو آورد ولی یه برگ دیگه هم گرفت که تا قبل اینکه بازی کنی بهت باخته باشه
قصه من قصه عادمیه که بلاخره رسید ولی دیر رسید اتوبوس نرفته بود عوضش پر بود جاش نشد
۱۳۹۲ خرداد ۱۹, یکشنبه
سُریدی ؟
۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه
این شعر صاحاب داره خودش میاد بر میداره
از دست های گرم تو
کودکان تواءمان آغوش خويش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه در افکنده
ای مسيح مادر، ای خورشيد!
از مهربانی ی بی دريغ جان ات
با چنگ تمامی ناپذير تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.
رنگ ها در رنگ ها دويده،
از رنگين کمان بهاری ی تو
که سراپرده در اين باغ خزان رسيده برافراشته است
نقش ها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد.
چشمه ساری در دل و
آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشته يی در پيراهن،
از انسانی که تويی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذرد.
خواهر/ برادر گرامی بی زحمت تکونم نده بزا تو همین حالتم خوبه
۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه
محل کار خودرا ترک ، و به پناهگاه بروید
دوس داشتم یه پناهگاه باشم
هرکی هرجا به هر دلیل میومد پناهش میدادم
بعد شبا که میخوابیدن میومدم دونه دونه نگاهشون میکردم لذت میبردم
روشونو مینداختم کیف میکردم
یکار میکردم بهشون خوش بگذره
سقفمم چکه نمیکرد حتا
بوی نم و نا هم نمیدادم خدا شاهده
سوسک و ملخ و موش و خرس و حشراتم نداشتم به ابرفض
ولی پیشی ، در حد خوبی داشتم رو پشت بومم
میدونی نشد ...
رفیق ناباب امکانات ،جوونی کردیم عاقا ، نشد...
حتا نتونستیم پناه یک نفر باشیم
که وقتی درد داره ترس داره غصه داره غم داره بیاد تو بغلم بهش بگم هیسسسس هیچی نیس ... بعد غصه نخوره دیگه خیالش راحت شه دلش قرص شه
نشد عاقا نشد...
حالام دیگه نمیشه چرا ؟ روجوع شود به چند پست قبلتر
میدونی ... دنیارو وارونه ساختن دنیارو کج ساختن انقد کج که منکه نرم بودم مث سیالات، شرره کردم به سمت شیب
تاحالا مث سیالات بودی ؟ تا حالا چککه کردی؟ تا حالا پاشیدی؟ تا حالا ظرفت سوراخ بوده ؟ تاحالا قطره قطره هات ریخته زمین تموم شی؟ تاحالا بخار شدی ؟
این کجی باعث شد که همیشه دیر برسم یا نرسم اصن ، چرا ؟ شیبش برام سربالایی بود
این شد که العان خودمم عضو یه پناهگاهم
ایشالا زندگی بعدی
ایشالا زندگی بعدی از خاطرات قشنگم براتون میگم همینجا
مفید فایده نبودن خعلی غمگینه
۱۳۹۲ خرداد ۱۳, دوشنبه
۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه
به صفدر درون خود کوشا باشیم ...بعله
منو بشکافی یه صفدر توم نشسته
چمباتمه زده دستشو گذاشته رو شقیقه هاش داره فک میکنه
گه گاهی بام حرف میزنه
مثلن امروز داشتم میرفتم دیدم دادوبیداد میکنه
گوشمو چسبوندم به دهنم ببینم چی غر غر میکنه
دیدم میگه کمتر سیگار بکش خفه مون کردی
یا چن ساعت قبلترش دیدم صدا گریه ش میاد
گفتم چته باز
گف خعلی عنی
گفتم قربانت منم دوستت دارم
گف همه دردو غمتو میریزی رو کله من خودت میری سر کارو زندگیت نیشت تابناگوش بازه ؟
دیدم حق داره خب دستمو تا عارنج کردم تو حلقم یکم نازش کردم آروم شد
تا العان، که یهو دیدم داره زنجه موره میکنه
گفتم باز چته ؟
گف دلم تنگ شده ...
یهو دیدم عه چقد راس میگه منم دلتنگم
انگار باس بهم میگفت
هیچی دیگه بعد چن دقیقه دیدم یه دست از حلقم درومدبیرون....
Aşkın ne zor şey imiş
انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...
-
وختی همزمان خسته ای بیییینهایت غمگینی بینهااااایت مسترسی ( به ضم میم به فتح ت - از استرس میاد خیلیم درسته بینهااااااااایت) سردته خی...
-
زندگی هم واحد های اجباری داره از هر کدوم که تجدید بشی یا فرار کنی یجا دوباره یقه تو میگیره هزاااار بارم که فرار کنی باز یقه تو میگیره تا...
-
من باب درد و دل بایستی بگویم که درد و دل کرن در این دوره و زمانه خودش یک رشته جداگانه است که باید در دانشگاهها تدریس شود مثلا منی که درسش ...