۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه

به صفدر درون خود کوشا باشیم ...بعله

منو بشکافی یه صفدر توم نشسته
چمباتمه زده دستشو گذاشته رو شقیقه هاش داره فک میکنه
گه گاهی بام حرف میزنه
مثلن امروز داشتم میرفتم دیدم دادوبیداد میکنه
گوشمو چسبوندم به دهنم ببینم چی غر غر میکنه
دیدم میگه کمتر سیگار بکش خفه مون کردی
یا چن ساعت قبلترش دیدم صدا گریه ش میاد
گفتم چته باز
گف خعلی عنی
گفتم قربانت منم دوستت دارم
گف همه دردو غمتو میریزی رو کله من خودت میری سر کارو زندگیت نیشت تابناگوش بازه ؟
دیدم حق داره خب دستمو تا عارنج کردم تو حلقم یکم نازش کردم آروم شد
تا العان، که یهو دیدم داره زنجه موره میکنه
گفتم باز چته ؟
گف دلم تنگ شده ...
یهو دیدم عه چقد راس میگه منم دلتنگم
انگار باس بهم میگفت
هیچی دیگه بعد چن دقیقه دیدم یه دست از حلقم درومدبیرون....

هیچ نظری موجود نیست:

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...