۱۳۹۴ دی ۴, جمعه

به شیرینی خودت ببخش

اوهوم

اون گوله هه منم

من یه لیمو ام

ترش بودم

بسکه باهام بازی کردن

بسکه از دستشون افتادمو به اینور و اونور کوبیدنم

تلخ شدم

بسکه کامم تلخه

کامتو تلخ کردم

تلخم بهت رسید

ببخشید که کامتو تلخ کردم

نمیخواستم

بسکه خودخواهم

 

۱۳۹۴ دی ۱, سه‌شنبه

حتا بزرگترین شکنجه ها

همانا فهممیدن از بزرگترین دردهاست

نکه خیلی فهیم باشی

لای یه سری نفهم قرار گرفتی

آی درد میکنه

آی

آی بیچاره ای

 

 

۱۳۹۴ آذر ۲۲, یکشنبه

شاید خواب بودی برات مرده ام ؟

کاش منم میبردی به خوابت

کاش همینطوری که دم در خوابت برده بود بدون اینکه بفهمی و بیدار بشی برات میمردم

برات میمردم

یواش یواش

یطوری که بیدارت نکنم

یطوریکه اندازه مدت زمان خوابت مرگم طول بکشه

کاش خوابت طولانی باشه

کاش ذره ذره برات جون بدم کم کم

قطره قطره

جون بکنم

همونطوری که وقتی بیدار شدی اثری نبوده

اثری ازم نباشه

 

۱۳۹۴ آبان ۳۰, شنبه

حواست باشد بی هوا نبوسی صورتش را ، می‌میرد . آهسته کنارش بنشین ، بی حرف. صبر کن تا به عطر تنت عادت کند . صبر کن تا شهامت بر باد رفته را بازبیابد و دستانش را بیاورد لای موهایت ، آرام آرام مقیم گیست شود . صبر کن . صبر کن تا کم کم یاد بگیرد آخر اسم کوچکت یک میم بچسباند . صبر کن تا باورت کند ، تا تن بدهد به مرهم نوازش تو که درمان دردهایش شود . صبر کن . به چشمهایش نگاه نکنی ، حواست باشد . خودش را در آینه چشم نمناک تو ببیند دوباره خواهد گریخت . صبر کن تا کم کم از لاک کهنه تنهاییش دل بردارد و کوچ کند به امن آغوش تو . نوازشش کن ، و یادش بده نوازش کند . یادش بده وقتی صدایش می کنی بگوید جانم . آن وقت جانش که شدی ، تو را به هرچه می‌پرستی ترکش نکن .....

صبر کن . زیاد صبر کن . گل دادن کاکتوس ها و اهلی کردن مردهای دل شکسته مراقبت و حوصله می‌خواهد . اگر حوصله نداری مراقب دلش باشی ، پر بکش و برو . بیدهای مجنون این حوالی جانِ دوباره زنده شدن و دوباره مردن ندارند ....

حمید سلیمی

۱۳۹۴ آبان ۲۴, یکشنبه

نشون به اون نشون که آرژانینم دیشب مساوی کرد

 

ما خودمونم میدونیم سر تا پا غلط و اشتباهیم

یاداوری نکنید

میدونیم اینطوریه و اونطوری که ما میگیم نیست

میدونیم درستش اونطوریه که شما میگید

ما که ادعایی نداریم

ماکه گفتیم ایراد از ماست از اول

از اولشم صد دفه گفتیم اشتباهی هستیم

سر تا پا تناقضیم

ایرادیم

ماکه نزده اعتراف کردیم

تو رومون که میزنید

خجالت میکشیم

همین

۱۳۹۴ آبان ۲۱, پنجشنبه

تولدت مبارک

من مرده ام

خیلی وقت پیش

شاید زمانیکه به دنیا آمدم

شاید هم قبل از آن

شاید مرده آفریده شدم

نوزادی که مرده بدنیا آمد

آنقدر مرده گی کرد

تا به تو رسید

تا زنده اش کردی

بهش جانی دوباره بخشیدی

زندگی کرد برایت

هرچند کوتاه

اما خوشحال بود

هرچند کم

اما بود

اما دریغ که دیری نگذشت که از ترس مرگ دوباره

خودکشی کرد

 

۱۳۹۴ آبان ۲۰, چهارشنبه

سکانس آخر

برف میبارد

کلاه به سر داری

موهای فرفری ات از کلاه بیرون است

و بازعروس شده ای

از دور میبینمت

دستانت را پوشانده اي اما رديف انگشتانت از دستکش ها بيرون است.

صدای قدم هایت...

صدای فرو رفتن کفش هایت را در برف میشنوم

باز دیوانه میشوم

صدا نزدیک و نزدیک تر می شود

و تپش قلبم تندتر و تندتر

سردم میشود  , یخ میکنم

همه توانم را جمع میکنم

بببخشید... آتش دارید؟

نگاهم نمیکنی

حرفی نمیزنی

دستت را در جیبت فرو میکنی

فندکت را بیرون میکشی

آتش میزنی

آتش میگیرم

میسوزم

صدای پاهایت دور تر و دور تر میشوند

و من می سوزم و سردم است

صدای خنده می آید از اطراف

صدای بازی دخترکان در برف

صدای رقص و پایکوبی سال نو

کمی دیگر برف روی خاکسترم را سفید خواهد کرد

از من اثری باقی نخواهد ماند

دنیا به زودی فراموش خواهد کرد درینجا مردی

ایستاد

آتش گرفت

سوخت و خاکستر شد

۱۳۹۴ آبان ۱۶, شنبه

الانم همونه فقط جسمم اضافس آزارم میده

من نباید آدم خلق میشدم

من باید یه نرم افزار میبودم

حتما اشتباهی شده

میومدید فعالم میکردید روم کلیک میکردید لود می شدم سنگین میشدم

کارتون انجام میشد

تهشم ضربدر

۱۳۹۴ آبان ۱۵, جمعه

:(

حالا خواهی دید آرامِ دردهای دلِ شکسته ام ..... دنیا که همیشه این شکلی نمی‌ماند . یک شبی هم هست که دارمت . که کنار هم می‌نشینیم و فیلم نت بوک را می‌بینیم و تو اشکهای مرا پاک می‌کنی و حرصت می‌گیرد از این که من هر چندهفته یک بار مرضم عود می‌کند و این فیلم را می‌بینم . فیلم تمام می‌شود ، با هم تخته بازی می‌کنیم و من می‌بازم تا برنده باشی و بخندی ، که همه رسالت من همین است که بازنده باشم تا تو بخندی . بعد با هم تانگو می‌رقصیم با آهنگ ترکم نکن ژاک برل ، و تو می‌خندی به رقص ناشیانه من و من می‌میرم برای خنده‌هایت که موسیقی خلقتند .... می‌نشینی روی مبل ، من می‌نشینم روی زمین و تکیه می‌دهم به پاهای تو ، ستون های مرمرین بهشت. رادیو چهرازی گوش می‌کنیم و بین تراک شانزده و هجده من نفسم بند می‌آید و تو خم می‌شوی و گیسوانت را می‌ریزی روی صورتم و بوی تنت - عطر گندم خام - مستم می‌کند و همانطور که گریه ام بند نمی‌آید ، کف دستت را که کودکانه‌ترین خاک تن توست هزار بار می‌بوسم ، به جبران این همه شب که نیستی . بعد کنار هم روی زمین دراز می‌کشیم ، آدم و حوا می‌شویم ، چشم در برابر چشم ، لب در برابر لب ، برف در برابر آتش ... تا خود صبح نگاهت می‌کنم و نفسهایت را می‌شمارم و برایت می‌میرم ، تا خود صبح ، تا خودِ خودِ خودِ صبح . فردا که شد ، با هم می‌رویم تهران را قدم می‌زنیم . می‌رویم در پس‌کوچه های قدیمی دربند راه می‌رویم ، می‌رویم از تجریش تا هرجا تو خواستی قدم می‌زنیم و من مست می‌شوم از صدای تو . صدای تو . می رویم بازار ، وسط شلوغ‌ترین چهارراه شهر لبانت را می نوشم به تمامی . و تمام روز هربار اسمم را صدا کنی ، خودم را به نشنیدن می‌زنم تا تکرار کنی . تکرار کنی و من باور کنم که مقیم بهشتم ....

ندارمت . و نشسته‌ام دور از جماعت ، و رویا می‌بافم . و منتظرم پرستار با پنج سی سی لالایی فراموشی از راه برسد ، پیش از آن که تمام شوم ................

حمید سلیمی

۱۳۹۴ آبان ۱۴, پنجشنبه

چرا انقد سخن از زبان ما میگوعی :(

"حالا که نگاه میکنم ، حق داشت بره . حق داشت ."

و تمام درد دنیا در همین دو کلمه است . که ناامید شوی از خودت . که بدانی تمام عمرت اگر کسی ترکت کرده با دلیل و بی دلیل ، مقصر تو بوده‌ای . که منصف باشی و اقرار کنی تو کَم بودی ، تو کامل نبودی ، تو نبودی آن کسی که باید می‌بودی . بلند شو آدمِ اندک ، مرد ناتمام ، بلند شو روبروی آیینه بایست و تف کن به تمام خودت . به تمام بودنت . به تمام سالهایی که نگذشت ، فقط رد شد . بلند شو گوشی را بردار ، زنگ بزن به خودت ، عذرخواهی کن از سالهای جوانیش که خراب شد پای تو .

می‌بینی ؟ بدوبیراه هم که می‌گویم دردت نمی‌گیرد انگار . تو مرده‌ای . مَردِ مُرده بیچاره . های ، رهگذران سرخوش ، فدای خنده‌تان ، اگر وقت شد برای این گل قرمز ، که خیلی وقت است خشکیده ، نماز مرده بخوانید ......

حمید سلیمی

۱۳۹۴ آبان ۱۱, دوشنبه

بدبختی نه سوادشو دارم نه استعدادشو

 

 

نمیتونم درد و مرضمو به ملت بفهمونم

خیلی غمگینه

خیلی

خیلی

نمیتونم بگم چمه

یکی هم پیدا نمیشه بگه :

من میدونم چته

من میفهممت

حرف نزن

هیچی نگو

نمیخواد تعریف کنی اصن

من میدونمت میفهممت

بعد گلومو ببوسه و بغضم حل بشه تو بوسه اش

خیالم راحت بشه که یکی فهمید چی میخوام بگم

 

ولی نه میتونم نه هست

خیلی غمگینه

بینهایت

 

فک کنم باید شاعری نویسنده ای چیزی بشم

مفاهیم عوض شده

من پولدارم پس تو نیستی

آپدیت ها

من پول دارم پس هستم

۱۳۹۴ آبان ۱۰, یکشنبه

آرزوی خاموشی

بیهوشی

انقد بخوری که میدونی پیک بعدی خاموشت میکنه

😊

بلت شدم

اون نقطه رو پیدا کردم

دکمه مو پیدا کردم

 

 

 

 

پله ها بر پیش رویم یک به یک دیوار شد

زیر هر سقفی که رفتم بر سرم آوار شد

 

زندگی با تو چهکرد ای عاشق شاعر مگر

کان دل پر آرزو از آرزو بیزار شد....

حسین منزوی علیه السلام

۱۳۹۴ آبان ۴, دوشنبه

آتیشت دادم

اکانتمو باز میکنم

بی دلیل

بیخودی ...

خیره میشم به ادد لیستم

مخفف اسم خودمو میبینم با مخفف اسمش که دیگه مثل همیشه سبز نیس

زرد هم نیس

خشک شده

سوخته

دود کرده خاکستر شده

دودش کردم و چشمام میسوزه

یادم میوفته میگف حواست نیست...

یادم میوفته به دسته برگای خشک که میریختم رو آتیش تا بسوزه

تا دود کنه و من کیف کنم

دوود میکرد ... دودشون میکردم و میشستم نگاهشون میکردم و چشمام میسوخت

یاد مامان میوفتم که ابروهاشو میداخت بالا میگف بسسسسه بو دود گرفتیم عاخه

ولی من بسسم نبود سیر نشده بودم سیر نمیشدم با یه عالمه درد و غصه رو آتیشم آب میریختم موقع رفتن

یه پک به سیگارم میزنم و فکر میکنم چقدر دوس دارم بسوزم

دوست دارم دود بشم

ولی نمیشه

همش برگای سبز و زرد اطراف خودمو میسوزونم و خاکسترش میکنم

ولی خودم نیم سوز باقی میمونم و ذره ذره یواش یواش دود میکنم و خاموش میشم

کاش جا اینهمه دوس داشتن یه کبریت همراهت بود میگرفتی زیرم روشنم میکردی

دستاتو میگرفتی دورم یخ نکنم باد نزنه تا الو بگیرم

روشن که میشدم وامیستادی و تماشام میکردی

الان فکر میکنم میبینم تو هم حواست نبود

من داشتم دود میکردم برات

تو فوت کردی

من روشن شدم

دلت نیومد دور شی

نشستی به نگاه کردن من و حواست نشد

که یواش یواش آتیشت دادم

آتیش از گوشه لباست گرفت و بالا اومد ولی تو هنوز محو آتیش من بودی

راست میگی منم حواسم نبود یا بود و دیوونه ی بوی دود ... بوی دود تو...

مست شدم

بیهوش...

یادم رفت من قراره آتیش بگیرم

تو قراره گرم شی

دریغ که تو روشن شدی و سوختی و خاکستر شدی

من گرم شدم و هنوزم دود میکنم

آروم آروم ...

۱۳۹۴ آبان ۲, شنبه

۱۳۹۴ آبان ۱, جمعه

همیشه جای شکرش باقیه

باز خوبه بعضن عادم وختی نمیتونه حرف دلش رو بزنه
حسش رو بگه
حالش رو شرح بده
تو یه شعری یا حتا نثری مثل پست قبلی پیداش میکنه 
حرفشو از دهن یکی دیگه میشنوه یا میخونه 
که اگه پیدا نشه...

۱۳۹۴ مهر ۳۰, پنجشنبه

این همین این

سرما خورده‌باشی ، از سر شب افتاده‌باشی روی دنده نق زدن ، مثل آن وقتها که دلت می‌گرفت و به جای همه دردهایت مرا نمی‌خواستی . صبوری کنم تا غرزدن‌هایت تمام شود و آرام بگیری . دراز کشیده‌باشی روی تخت ، بنشینم کنارت ، آرام دستان نرم کوچکت را ببوسم ، آرام نگاهم کنی . لبخند بزنی ، از همان لبخندها که سرشارم می‌کند از خورشیدهای همیشه . دستم را بگذارم روی پیشانی داغت ، نگران نگاهت کنم و تو با همان صدای جادویی بگویی طوری نیست ، خوبم ... 
بعد من برایت کتاب بخوانم ، شازده کوچولو بخوانم و شعر بخوانم از نصرت رحمانی و برایت از بچگی‌های غمبارم حرف بزنم تا میان بغض و خنده و بوسه و نوازش خوابت ببرد . با چشمهای تارشده از پرده مقدس اشک ، بنشینم به تماشای نفس‌کشیدن آرامت ، به تماشای مژه‌های بلند عاشق کشت ، به تماشای مرمر تنت ، به تماشای گیسوانت که آخ ، کاش میشد من بمیرم لابلایشان و همانجا دفنم کنند . بنشینم تا خود صبح تماشایت کنم ، به جای این همه شب که ندارمت . بنشینم عطر تنت را بنوشم و مست‌ترین دیوانه شهر شوم از باده‌ی نابِ مجاورتِ تو . تو که همیشه بوی گندم خام می‌دهی ، عطری که یادگار بهشت است . بنشینم به بوسیدن آرام انگشتهایت ، آن انگشتهای کشیده باریک . 
صبح که شد ، بیدار که شدی مرا ببینی که بالای سرت نشسته‌ام . لبخند بزنی . آرام نگاهم کنی و خودت را جمع کنی و مرا راه بدهی به حریم تختت . کنارت دراز بکشم ، سرت را بگذاری روی سینه من و دستت را بگذاری روی دستهای من و حلقه عشق شود بازوانت دور تن من ... 
و زمان بایستد . برای همیشه بایستد . من برنگردم به این کابوس ممتد دوری و فراق و حرمان و جنون و درد و تنهایی . 
می‌بینی ؟ ندارمت . و دیگر به هیچ دردی نمی خورم.... 
حمید سلیمی

۱۳۹۴ مهر ۱, چهارشنبه

تولدت مبارک

خیال خام پلنگ من به سوی ماه جهیدن بود
... و ماه را ز بلندایش به روی خاک کشیدن بود

 

پلنگ من ـ دل مغرورم ـ پرید و پنجه به خالی زد
که عشق ـ ماه بلند من ـ ورای دست رسیدن بود

***

گل شکفته ! خداحافظ اگر چه لحظه ی دیدارت
شروع وسوسه ای در من به نام دیدن و چیدن بود

من و تو آن دو خطیم آری موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز به یکدگر نرسیدن بود

اگر چه هیچ گل مرده دوباره زنده نشد اما
بهار در گل شیپوری مدام گرم دمیدن بود

شراب خواستم و عمرم شرنگ ریخت به کام من
فریبکار دغل پیشه بهانه اش نشنیدن بود

***

چه سرنوشت غم انگیزی که کرم کوچک ابریشم
تمام عمر قفس می بافت ولی به فکر پریدن بود

حسین منزوی

۱۳۹۴ شهریور ۷, شنبه

چقد غمگینه چقد تنایی

دنبال یکی بگردی دو خط باهات چت کنه...

کاش من 301 بار میمردم جاشون

300 تا پیشی با مامانشون تو آتیش سوختن
:((

غصه ورم داشته

غصه ورم داشته میدونی
غصه ی من که مث تو نیس
من غصه ی بچه های این پیشیه که هنو چشم باز نکردنم میخورم
من غص ی اون بچه ایش که یکم لاغر مونده هم میخورم
من غصه تویی که تو دانشگا قبول نشدی هم میخورم
من غصه ی تویی که کار نداری هم میخورم
من غصه ی این که هنو نمیتونه فیلم اولشو بسازه ام میخورن
من غصه همه تونو میخورم یادم نرفته هیچکدومتونو
مخصوصن غصه ی تورو که هیچی نمیخوری توییکه از همه بیشتر میمیرم برات تویی که اول اسمت شری عه رو هم بیشتر از همه میخورم

۱۳۹۴ شهریور ۳, سه‌شنبه

بیایید نرینیم به تنها لذتشون , طفلکین

عادما دو دسته ان
یا امید دارن به زندگی و باهاش دارن حال میکنن
که " گر بیافروزیش شعله رقصش از بیکران پیداست" بهشون دلالت میکنه
حال میکنن
 با پیشرفت و تلاش برای طی کردن پله های ترقی
با ماشین جدید خریدن
با خونه عوض کردن
با قبول شدن تو دانشگاه
با اسباب بازی جدید داشتن
با تلفن جدید داشتن
با نمره 20 گرفتن
پیشرفت شغلی
و...


یا نه حالشون از زندگی و زنده بودن هم میخوره و
از یکساعت بیشتر خوابیدن تا کمتر تو دنیا بودن
بیشتر سیگار کشیدن
بیشتر مشروب خوردن
یکم آرومتر میشن
نهایت لذتشون کار دسته اولو راه انداختو نشستن و به کیفشون کیف کردنه
ورنه خاموش است و این خاموشی گناه این دسته نیست
نمیتونن , میفهمی ؟ نمیتونن

بدیهیست زندگی به ساز دسته اول کوک میشه و میخونه ومیزنه و میرقصه

در نهایت خودتو لای فیلم ها و ترانه ها پیدا میکنی

یهو چشمتو وا میکنی میبینی کسی نمیفهمتت هرطوری تعریف میکنی فایده نداره با خودت میگی یدونه ازین عروسکا بخری که جلو ماشین میزاری هی کله شوتکون میده
اونا خیلی خوب میفهمن فهمیده ان کلن اینجا پیدا نمیشه فقد

۱۳۹۴ مرداد ۲۸, چهارشنبه

تو آخر این داستان باید بخندی

پیدا بکن یک آدم آدم‌تری را            

و شانه‌های محکم و محکم‌تری را

 

آقای خوبی که دلش سنگی نباشد

معشوق‌های دوستت دارم‌تری را


من را رهاکن، هرچه ‌می‌خواهی تو داری

از دست خواهی داد چیز کمتری را


با گیسوانت باد بازی کرد و رقصید            

و زد رقـم آینده‌ی درهم‌تری را 


تو آخر این داستان باید بخندی            

پس امتحان کن عاشق بی‌غم‌تری را


من می‌روم آرام آرام از همه‌چیز            

هرروز می‌بینی من مبهم‌تری را

 

من را ببخش، از این خداحافظ٬ خداحا ...        

پیدا نکردم واژه‌ی مرهم‌تری را

 سید مهدی موسوس



فقط می‌خواستم بگویم چرا نصف شب پاشدم

چرا وقتی می‌روی

همه جا تاریک می شود ؟

انگار از اول مرده بودم

و ترسیده بودم

و تو هم نبودی…

 

نه اینکه گریه کنم، نه

فقط دارم تعریف می‌کنم چرا بغض کرده بودم

و آرام نمی‌گرفتم ...

 

چه آرزوی دل‌انگیزی‌ست !

نوشتن افسانه‌ای عاشقانه

بر پوست تنت

و خواندن آن

برای تو …

 

چه آرزوی شورانگیزی‌‌ست !

تملّک قیمتی‌ترین کتاب خطی جهان

ورق ورق کردنش ،

دست به آن کشیدن ،

و همین نوازش ساده

که زیر نگاهم لبخند بزنی …

 

چه افسانه‌ی قشنگی

به تنت می‌نویسم

بانوی من !

چه قشنگ به تنت افسانه می‌خوانم

سراسیمه آمدن

و دستپاچه بوسیدن

با تو

زیر نگاهت افسون ‌شدن

با من ...

 

می‌دانی ؟

حتی صدای قلبم هم نمی‌آمد

انگار همه‌اش را برای نفس‌هات شمرده باشم

حالا تمام شده بود …

 

نه اینکه ترسیده باشم ، نه

فقط می‌خواستم بگویم چرا نصف شب پاشدم

و رفتم زیر تخت خوابیدم که خدا مرا

بی تو نبیند …


عباس معروفی

۱۳۹۴ مرداد ۲۷, سه‌شنبه

اسمش نگار بود

دوس داشتم یه دختر داشتم
بابای خوبی میشدم بخدا
از سر کار میومدم بدو بدو میپرید تو بغلم
اصن واسش دیگه سر کار نمیرفتم که دلش تنگ نشه
واسش میییییمردم

۱۳۹۴ مرداد ۲۲, پنجشنبه

سرسوزن دلی دارم

اونم همش تنگته

به خدا

یکی از مضرات سیگارم اینه که زود تموم میشه بی ناموس

قیام کنید

عاقا گلی جان فرمودند

مطلب خیلی عمیقه

ما میگیم فیلان چی 2 زار نمیارزه
اینا میگن فیلان چی 5 قروش نمی ارزه
این خودش نشون میده یه زمانی 2زار ما برابر 5 قروش (کروش) اینا بوده.
اون کولرو خاموش کن

۱۳۹۴ مرداد ۱۷, شنبه

به خخخدا

به نام خدا یکی از بدی های مشروب اینهوکه تموم میشه خارکسده و گرونه و رحمت اله و برکاته

خب کیسه ها توش خاک نیس لامصب ...

عادمی مث بالون میمونه به عمام
مث بالن که این کیسه های رو میندازی پایین سبک میشه هی میره هواتر
هی این کیسه هارو میندازه
هی دلش کباب میشه
هی میرود دامن کشان
هی زهر تنهایی چشان
هی دیگر مپرس از من نشان

لباساتونو پهن کنید بسپرید دست باد ... گیره چیه

عادمی مث رخت لباس میمون
یکی لباسه
یکی گیره س
فقد من طنابم فک کنم
یه طناب خشک شده کهنه که کسی جرات نمیکنه لباسشو پهن کنه روم
حقم دارن
میشکنم
پاره میشم.

۱۳۹۴ مرداد ۱۶, جمعه

بمیـــــــــــــــــــــــــــرم

بمیرم واسه دستات
بمیــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم واسشون
بمیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــرم
بمیرم
بمیرم
بمیرم
بمیرم درد میکنه
بمیرم
بیا من بمیرم واسشون
بیا...

سعدی

از سر زلف عروسان چمن دست بدارد
به سر زلف تو گر دست رسد باد صبا را
سر انگشت تحیر بگزد عقل به دندان
چون تأمل کند این صورت انگشت نما را
آرزو می‌کندم شمع صفت پیش وجودت
که سراپای بسوزند من بی سر و پا را
چشم کوته نظران بر ورق صورت خوبان
خط همی‌بیند و عارف قلم صنع خدا را
همه را دیده به رویت نگرانست ولیکن
خودپرستان ز حقیقت نشناسند هوا را
مهربانی ز من آموز و گرم عمر نماند
به سر تربت سعدی بطلب مهرگیا را
هیچ هشیار ملامت نکند مستی ما را
قل لصاح ترک الناس من الوجد سکاری

Sende garip doğanın vay haline vay.

۱۳۹۴ مرداد ۱۵, پنجشنبه

اینجا بدون من

می دونی از این همه بدبختی چجوری خلاص میشیم ؟ یه شب یه شام درست حسابی بپزی بخوریم... بعد سر فرصت همه ی درزای در و پنجره هارو ببندیم... یکیمون شیر گاز و باز کنه... بریم بخوابیم. صبح نشده همه دردسرامون پریده...

۱۳۹۴ مرداد ۱۱, یکشنبه

غریب

یه مدت طولانی
دکمه گوشیتو بزنی که عکسش بیاد
هی برنامه هارو ار رو چش و ابروش تنظیم کنی
حالا نکه دلت تنگ شه نه ...
تو یه عادم آهنی عی لامصب
تو برنامه ریزی شدی
حالا بکراندو عوض کن
دستورش چی بود
من یادم نیس
کلن حافظه ام اینطوریه :( دستورا یادم نمیموته
بمییییییییییییییییرم بمیییییییییییییییرم

با اینکه باورش نمیشه

دلم  براش تننننننننننننننننننننننننننننننگ شده
تننننننننننننننگ
خیلی تنگ
;(

نه قراره خورشیدو نگه داری
نه قراره کوهو جابجا کنی
نه از شخصیتت چیزی کم میشه
راحته حتا از جاتم پا نمیشی
من پا میشم
من انجامش میدم
خیلی سخت نیست کمک کردن
به چیزای دیگه ربطش نده
راحته

۱۳۹۴ مرداد ۹, جمعه

کون عادمی شریف است

به حضرت میگفتم از مرگ فقط بخاطر درد زیادش میترسم حضرت میفرمود بدن عادمی تا یه حدی دردو تحمل میکنه بیشتر که بشه بیهوش میکنه خودش
بنظرم کون عادمم همینه تا یه حدی بهش میره بیشتر که بشه گشاد میشه و از یادش میره ولی خب عوارض داره عوارضشم اینه که بعدش کلن بی حس میشی انگار لیدوکاعین قورت دادی ، به همین شیشه لیدوکاعین قسم

۱۳۹۴ مرداد ۷, چهارشنبه

به عمام

آدمی به مرض زندس.

میدونم خودم ...

یه ساعت پیش گوشیم خورد زمین باز قشنگ روی صورتش صفه ش خورد شد باز
کلنن خوب بلدم بشکونم
کم عذاب میکشم
هی هم تاکید میشه بهم
هر بار که گوشیمو روشن میکنم یاداوری هم میشه

عقب مانده گانیم

امرو یهو دلم واسه کامنتا و پستا .. تنگ شد رفتم برم گودر یه دوره ای کنم
نیستش که
بسته شده؟
عه
یه بکاپ میگرفتیما حالا

حس هم چیز گوعیه واسه خودش


چیزیکه نمیشه توضیحش داد واسه کسیکه دوسش داری گوع ترین چالش دنیا میتونه باشه

باید یه چند سی سی خون از خودت میکشیدی طرف تزریق میکرد میفهمید حالتو شاید یکم ....

از راه دور اونم
ریدم تو حسم پع

۱۳۹۴ مرداد ۵, دوشنبه

از دست من میری ...

هرطوری فک کنی , همونطوری میشه تهش...
یا شاید همونطوری فک میکنی که تهش قراره بشه...
شایدم مث این ماشین اسباب بازیا که رو ریل حرکت میکنن مسیر پیچ در پیچ رو طی میکنن ...
کی میدونه شاید اونام فکر میکنن خودشون راه میرن...خودشون راهشونو انتخاب میکنن
دوتا ماشینو میزاری رو ریل باهم یهو جریان الکتریسیته راهشون میندازه اولش موازی حرکت میکنن بعد یکم پیچ میخوره همینطوری باهم میرن باهم میپیچن شاید مسابقه نمیدن اصن شاید از با هم رفتن خوشن شاید دوست ندارن از هم سبقت بگیرن کی میدونه شاید دارن کیف میکنن ازینکه با اینهمه سرعت دارن حرکت میکنن و کنار همن شاید دوست دارن خطر کنن کنار هم ها؟ تو همون لحظه ها که دارن کیف میکنن یهو ریل یکیشون یه پیچ میخوره از اونیکی دور میشه انقدر یهوییه که نمیفهمن چه اتفاقی افتاد شاید فکر میکنن که یکی از اونیکی ناراحت شده راهشو کج کرده شاید فکر کنن تخسیر هم دیگه بندازن شاید انقدر سریع بشه که مات و مبهوت فقط نگاه کنن شاید یکیشون از ریل یهو همینطوری یهویی پرت شه پایین ولی قطعن نمیفهمن که تخسیر کسی نیس تخسیر سازنده ی لعنتیه ریلا رو موازی نمیسازه همیشه تخسیر هیشکی نیس

۱۳۹۴ تیر ۲۱, یکشنبه

سلامتی

+ به نظرت تو کوچه مام عروسی میشه؟
- میشه.
+ یا تهش حجله میزنن ؟
-کسشر نگو
+ دومیش دردش کمتره ، راحتره.
- کسشر نگو :(
+ من میگم تهش حجله میزنن . واسه اونروز ... سلامتی...
- الاغ :((

۱۳۹۴ خرداد ۳۰, شنبه

زندگی مام شده فاصله بین ریدن گربه ها

زندگی همینه ها ...
عادمی یه موقع از ریدن یه پیشی انقد خوشال میشه که میخواد بال دربیاره
یه موقع هم از ریدن یه پیشی انقد ناراحت و عصبانی میشه که میخواد فوت کنه

۱۳۹۴ خرداد ۲۴, یکشنبه

۱۳۹۴ اردیبهشت ۲۵, جمعه

شری

خودش
بهترین مامان دنیاست
همینطوری هنوز مامان نیست بالغ برچهل تا بچه قد و نیم قد داره
انقد مامانه بچه کوچیکا تو خیابون میبیننش بی اختیار از مامانشون جدا میشن میان سمتش
انقد بغلش آرامش داره که تمام بچه نق نقو هاو گریه عو های دنیارو میتونه ساکت کنه تو بغلش
حاضره در آن واحد جونش رو فدای یه فسقلی یا حتا یه قلقلی یا نه یه گنده کنه
به راحتی میتونه فقط باصداش یه عادم سر تاپا مسترس (به ضم میم) رو عاروم کنه
انقققققدر مهربونه که حاضر عزیز ترین چیزاشو در آن واحد ببخشه در واقع انقد مهربونه که عزیز ترین چیز نداره ینی از احتیاجای خیلی واجب خودش براحتی میگذره و میبخشتشون
خودش گنده ترین و بزرگترین مشکلات و غم های دنیارو داره ولی بیست و چهار ساعته داره به مشکلات و غم های اینو اون رسیدگی میکنه
انقد غم و غصه داره خودش، عادم خجالت میکشه واسش غر بزنه حتا
اگه خدایی نکرده نباشه یه روزی مطمعنن دنیا بینهایت غیر قابل تحمل خواهد شد حتا قول میدم خورشید طلوع  نمیکنه اون روز به احترامش اصن شاید هیچ وقت دیگه طلوع نکنه چون دیگه همه جا سیاه میشه اگرم طلوع کنه روشناییش واسه سیاهی دنیا هیچ فایده ای نخواهد داشت
تماااااام خصوصیات خوب رو برای بهترین مامان  دنیا شدن رو داره ولی میگه من نمیخوام مامان شم :(
ینی داره ظلم میکنه در حق این دنیا که یه نسخه از خودش نمیخواد پرورش بده ظلللم

۱۳۹۳ اسفند ۲۰, چهارشنبه

من اینجا نییییستم

نشستم رو صندلی
ولی از این چیزی که رو صندلی نشسته هیچی باقی نمونده
خودمو حس نمیکنم
انگار دارم از تو کم کم یواش یواش آروووم آرووووم خالی میشم
مفهوم قالب تهی کردن داره تو من تداعی میشه
رفتن ذره ذره ی وجودمو دارم حس میکنم
خوابه شاید خودشم نمیدونه ولی با هر دَمش دارم از درون خالی میشم و میرم سمتش داره میکشه منو سمتش و با هر باز دَمش ذرات وجودم پخش میشه تو هوای اطرافش...
کاش تموم تموم شم  هییییچی ازم باقی نذاره کااااش ..

۱۳۹۳ اسفند ۵, سه‌شنبه

نرررررم

نرمی نسبت مستقیم با معربونی داره
آدمای معربون نرمن
هرچی نرم تر معربون تر
من یکی رو سراغ دارم استخوناشم نرمه بعععله :)

۱۳۹۳ بهمن ۲۱, سه‌شنبه

تو بیداری رویا شنیدید؟

بعد بضی وختا صداشو میشنوم ;)
صدای نفساشو میشنوم İ;)
تلفنو نگاه میکنم شاید قطع نشده باشه

میبینم نه قطعه نییییسسسست :,(

چه زندگی عیه خب اندازه یه ال عی دی هم نیستم

خو بیا ال عی دیت بشم
رنگام هی عوض شه برات کیف کنی
تا صب تا هر وخ که لالات ببره برات بسوزم
بعد که لالات برد برات ...

بمیرم که چک چک آبت میکنم بمیرم :'(

یکی از دردام در واقع یکی از مرضام اینه که اوناییکه دوسشون دارم بصورت غیر ارادی آزار میدم بعدش که میفهمم چیکار کردم میخوام رگای گردنمو طولی بزنم

۱۳۹۳ بهمن ۱۳, دوشنبه

اینشکلیه دیگه ...

نمیدونم
خودمو باید مث قدیما کنم
یا
الانو مث قدیما کنم
گرچه دونستنشم فایده ای نداره هیچ فایده ای نداره ینی
خیلی دیگه واسه عوض شدن و عوض کردن و ... پیر شدم
هرکی رو دوس داشتم یه گاز از خودم دادم بهش :) خوب کردم دوس داشتم بازم میکنم
ولی تموم شدم دیگه
ازم یه جف چشم مونده دیگه ...
اشکالی نداره هاا تنها نقطه ی غمگینش اینه که مث قطع نخایی ها که عزیزاشون دارن میسوزن تو آتیش داره نگاه میکنه نمیتونه هیچ کاری کنه منم نمیتونم براتون برا عزیزام دیگه کاری کنم تموم شدم  ولی کاش بدونید بدونن اگه بازم باقی بودم دریغ نمیکردم از خودم :)

شایدم یه جف گوشم برام باشه هنو :)

برم نمازمو بخونم بیام

میگن تو جهنمم اینطوریه ...

راست و دروغش با خودشون

میگن تو جهنم همش انگار داری ۶ صب بیدار میشی

نیاز دارم یکی بکشه رو کل پوستم... داوطلب شید خب

ازینا

۱۳۹۳ بهمن ۳, جمعه

;(

رف تاااااا فردا شب دیگه
ینی نرفت که
برده شد
پرکشید
خو میمیرم عاخه خیلیه

به همین سیبیل پیشیم قسم

اصن این آهنگ بلالیم، بلالیم بنیم رو از رو من ساختن

راه حل اینه برگردم عقب اون بلاله رو از رو زمین بردارم پسش بدم به یارو

تعریف کردم قبلن... بچه بودم مامان برام بلال خرید بلال پخته اونم
چون هیشوخت پخته نمیخرید
خام میخرید
میگف اون آبش کثیفه اه اه اه چارتا خام میخرید میرفتیم
یبار دیگه انقد دلم همون لحظه خواست یدونه پخته خرید
منم خوشال
تا گاز اولو اومدم بزنم دستش کنده شد افتاد تو پیاده رو قل خورد رف
نذاشت ورشم دارم
فک میکنم الان ازونجا اینطوری شد دیگه
بلالای زندگیم گاز نزده شکوندمشون قل خوردن رفتن

۱۳۹۳ دی ۲۲, دوشنبه

۱۳۹۳ دی ۲۱, یکشنبه

خو ایوب کیه این وسط...

عادم از دردش خجالت میکشه از خودش خجالت میکشه میخواد ...

خو میومد منو میزد

بیا. .دسته گلت عمرت جونت دخترررررتو عاخه، دخترت... دختتتتترت 
جلو چششششمت بزنن کاری نتونی کنی ؟ میشه؟
این چه شکنجه ایه
اصن چیه ؟
شکنجه ی کیه؟ دختره ؟ باباش؟ مامانش؟ من ؟ کیییی؟
:(

۱۳۹۳ دی ۱۸, پنجشنبه

عی وای :(

وختی نوشته هاشو میذاری کنار هم مث پازل همه چی جور در میاد

الان فهمیدم

بیدل انقد دلش تنگ شد , شد بیدل

یکی از باگای آفرینشمه

من باید فقط دوست میداشتم
نباید کسی منو دوست میداشت
خب باید حق انتخاب میداشتم

نمردنم خودش بزرگترین شکنجه س :(

همین لحظه که ازم ناراحته همین لحظه همین همییییین الان که اشکام از پشت چشمم میاد پایین مث اسید چک چک چک بعد از خوردن به کف دلم دود میکنه میسوووووزونه سووووراخ میکنه...

:((((((((

تو همین حین وحالم یادم بیوفته چقد مهربون بودو من چقققققققدر اذیتش کردم و من فقط و فقط دارم براش میمیرم همش

اون لحظه خودش هزاران بار از بدترین دردا بددردتره

اون لحظه که چشامو ببندم دیگه عکسشو یا خودشو نبینم

:)

یا نه
اون لحظه که نفس آخرم براش نکشم
:(

:)

نه نه
اون لحظه که نفس آخرو نکشم براش
:(

:(

اون لحظه که نفس عاخر بکشم براش

مسترس گیر کرده یا گیر مسترس کرده

خیلی دوس دارم هی بنویسم ولی یه چیز خیلی سنگینی توی ریه هام چمدونم  دیافراگمم گیر کرده نمیزاره نوشته هام خارج شه...

وای به اخلاقای بدم

اخلاقای معمولیم خو اخلاقمه
باعث ناراحتی خودم این و اون میشه
و این خعلی غمگینه :(

ملت باید به خواسته های من احترام بزارن خب

بعد حلوا درست کردن برام
خوردم بردم ظرفشو بدم
نشسته بودن سر میز داشتن حلوا میخوردن گفتم دستت درد نکنه داش میگف خواهش میکنم گفتم ایشالا حلوای منو بپزی حرفش حق شد سکوت شد هیشکی هیچی نگف
بعد چند ثانیه یکی اونورتر گف بیا ماچت کنم ...

تنشوریم حتا

یه وبلاگ شاید یه روز ساختم مث همین وبلاگ که شاید بازم به بدرد کسی نخوره ایشالا
شاید اسمشو گذاشتم :
تنهایی های یک مسترس
یا مسترسی های یک تنها
یا کسناله های یک تنهای مسترسی
یا تنهایی هام بوی مسترسی میده کجایی جیگر مثلن
یا آخرین دست و پا زدن های  یک مسترس تنها
یا شور تنهایی
یا تنهایی شورم
 ولی پست اولشو شعر تنهایی حامد رو میذارم حتمن
 

برا هردومون اثر میکنه

جانم به خدمتتون که میگه:

مرگ مگر اثر کند...

ولی قطعا مرگ اثر میکنه
صبر کن بمیرم برات تا ببینی "مگر" به " قطعن" تغییر خواهد کرد .

۱۳۹۳ دی ۱۶, سه‌شنبه

چارپایه ی مسترست

خب میتونم چارپایه ش بشم
با قابلیت تنظیم ارتفاع
با ایمنی بالا
حتی نوردبون
تازه تاشو با اشغال فضای بسیار کم
کارشم تموم شد هوشمنده خودش میره یه گوشه انباری میشینه

۱۳۹۳ دی ۱۵, دوشنبه

احوالات من فقط مصرع اول و عاخر دربارم صدق نمیکنه

لحظهٔ دیدار نزدیک است
باز من دیوانه‌ام، مستم
باز می‌لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
های! نخراشی به غفلت گونه‌ام را، تیغ
های، نپریشی صفای زلفکم را، دست
و آبرویم را نریزی، دل
ای نخورده مست
لحظهٔ دیدار نزدیک است

مهتی اخوان ثالث

کاش نمیرفتی

واااای کاش نمیرفتی خب بدون تو چیکار کنم عاااااااااخه

دنیارو بد ساختن

نمیتونم خب
نمیتونم فراموش کنم لحظه ایکه نفسش گرفته بوده رو نمیییییشه
نمیشه
من راحت نفس بکشم عاخه چرا سینک نیس دنیا...
یکی یجای دیگه دنیا :( ...

کاش نره هیشوخ

وختی میره همه چی سیا سفید میشه کاش سیا سفید بشه کلن سیامیشه ... :(

خودم میدونم چی گفتم

این دو قطره هم نبود دیگه از مسترسی میستره سیدم بخدا

به همین مسترسم قسم

بعد وختی هس نیازای بدنم از قبیل خوردن خوابیدن و... یادم میاد
وختی نیس مسترسم

خب بیا دیگه عااااخه

بعد وختی نیس مث سگ پا سوخته ی مسترس اینور اونور میدوعم

۱۳۹۳ دی ۱۴, یکشنبه

Fall In Love

بعد 10 سال چند وقته یه حس اونطوری نه , با تشدید هزاااار برابر باز اومده سراغم
دلم شووووووووووووووووووووووووووووووور میزنه هاا
خودم میدونم چرا شور میزنه خب

عاخه نفست چرا باید بگیره :(

یه موقع هایی نمیدونی یکی رو چقد دوس داری که از لاحاظ مقدار
کافیه یه طوریش بشه تا بفهمی وااااااای چقدددددر حاضری براش بمیری حاضری تو چرخ گوشت زنده زنده چرخ بشی ولی یه لحظه طوریش نشه

۱۳۹۳ دی ۱۱, پنجشنبه

اینکه خععلی زخمه....

.درد میکنه تو ام به روت نیار ....

عی وااااااااااای عی وااااای

:)

خو یادم رفته بود

یادم رفته بودش
عی وااااااای :)
نمیشه چش ازش ور دارم

واااااااای وااااای انقد خوشششگله

انقد خوشششششگله اصن روم نمیشه بهش دیگه مسیج بدم وااااای واااای واااای واااای

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...