۱۳۹۲ دی ۹, دوشنبه

داداش کوچولوی دوست داشتنیم شایان

شایان عزیز سلام به روی مااااهت
مرسی که به یادم هستی
خییییلی خوشال شدم
خیلی زیاد
خیلی هم ممنون که بهم سر میزنی

امیدوارم همیشه شاد و موفق و سلامت باشی
:-*

تو برای جهان حکایت کن... شرح بر باد رفتن مارا...

یار روزان بی سرانجامی!
یا روزان یارکش!  سارا!
تو به گوش پرنده ها برسان
شرح پروازمرگی  مارا
تو به گوش پرنده ها برسان
که چها بر سر جنونم رفت
بس که سرخوردم از بد و باران
غیرت خاک و عرق خونم رفت
سنگ باران و جنگ باران است
هیچ آیینه ای مجالم نیست
سرنوشتی به جز قفس مرگی
جای پرواز توی فالم نیست
یار روزان بی سرانجامی!
یار روزان یارکش! سارا!
برج ویران منم که می بینی
متحمل،    جنون دنیا را...
گفته بودی بهار در راه است
گفته بودی بهار می آید
گفته بودی کمی تحمل کن
باغ ما هم به بار می آید
گفته بودی بهار، اما من
چشم وا می کنم بهاری نیست
آه سارا! به جای عطر و نسیم
بوی سنگ مزار می آید...
(برج ویران منزوی)،  آری!
(برج ویران منزوی) شده ام
دلم از چارپاره ها  پر بود
قاتل  جان  مثنوی   شده ام:
می نویسم زمانه نامرد است           چه بلاها سرم نیاورده است
می نویسم (زمانه خونریز است)      می نویسم که (محتسب تیز است)
می نویسم به من امیدی نیست          تیرگی را سر سپیدی نیست
می نویسم هنوز غم دارم                دلخوشی را هنوز کم دارم
می نویسم نمی توان خندید              سیب های نچیده ام گندید
باغ من عرصه ی جوانمرگی است   سرنوشت بهار بی برگی است
خانه ی بی پرندگی شده ام             دشمن جان زندگی شده ام
شب وروزم شکنجه باران است      خانه ام قتلگاه باران است
زندگی نیست تلخ و دشنام است      معنی مرگ نابهنگام است....

برج ویران منزوی شده ام
برج ویران منزوی سارا!
تو برای جهان روایت کن
شرح بر بادرفتن مارا...
آه سارا! اگر خدایی بود
به کبوتر پرندگی می داد
آدمی زاده گرگ زاده نبود
به برادر کشی نمی افتاد...
یار روزان بی سرانجامی!
یار روزان بیکسی! سارا!
کاش دست من و تو می دادند
رتق و فتق امور دنیا را

شاعر : علی اکبر یاغی تبار
***خلاصه شده***

۱۳۹۲ آذر ۲۹, جمعه

من اینجا بس دلم تنگ است

دلم تنگ شده...
واسه خیلی چیزا و کسا
واسه چیزاییکه بودنم ، امیدم، روحیه ام ، زندگیم ،...
بهشون بستگی داره و نیستن
خیلی وخته مرده ی متحرکم
دلم واسه خودم تنگه خیلی

خودمم جزء دسته دومم

مشکل اینه که اونیکه باس باشه نیست و اوناییکه باید نباشن هی هستن همینطور

حسسم به زندگی

دیدی شب امتحان کتاب شونصد صفه ای رو باز میکنی یه صفه شو میخونی  یهو به قطر کتاب نگاه میکنی غصه ت میگیره کی میره اینهمه راهو
یا یه پروژه گنده رو تازه شروع میکنی نگا میکنی میبینی اووووه حالاحالاها باید جون بکنی ... کی حال داره
همین دیگه حال اینکه فردام یه روز دیگه ست تازه روزای دیگه و ماها و ...

روحش شاد

یه دوست کوچولویی داشتم
یه روز که رفته بود پشت بوم بادبادکش رو هواکنه وقتی بادبادکش رفت بالا و خال آسمون شد
وقتی داشت از پایین نگاه بادبادکش میکرد از بس که از ته دلش دوست داشت خودش جای بادبادکش پرواز میکرد از اون بالا پرتاب شد و به آرزوش رسید

حالا سالهاست از اون اتفاق میگذره فکر میکنم که تو همون یه لحظه به چی فکر میکردی که از خودت بی خود شدی؟
لابد انقدر لذت برد انقدر کیف کرد انقدر زندگی کرد که لذت دونیش پر شد و راحت شد
و فکر میکنم چقدر خوب و راحت و اندازه ...

۱۳۹۲ آذر ۲۱, پنجشنبه

بعد میری میشی خودت بگاعی طرفتم بگاع میدی

وختی باس عاشق شی که چیزی باسه عرضه کردن داشته باشی
انرژی عی
سر سوزن ذوقی
زاتی ..شی عی
وختی نداری
وختی پوچی
چه به درد کی میخوری؟

مرگ مغزیست طعم ابیاتم

دنیا در نهایت باید بالانس بشه
نمیتونه اینطوری بدهکار من بمونه
ینی حداقل قضیه جواب اینهمه بیخوابی حتمن یه خواب راحت و طولانی خواهد بود.

۱۳۹۲ آذر ۲۰, چهارشنبه

چیزی که هیچی توش نباشه پوچ میشه

میدونی یه جا ته زندگیم در رفت
مثل لیوان شیشه ای سرد که یهو توش آب جوش بریزیو کفش قلفتی در بیاد و کل محتویاتش خالی شه زمین
زندگی منم تهش یه جا درومد سوراخ شد و هرچی توش بود بدون اینکه بفهمم بصورت نا محسوس و قطره قطره ریخت زمین
نمیدونم کجا نمیدونم کی ...
شاید وقتی خیلی بچه بودم همونموقع که اومدم بلالمو گاز بزنم که یهو شکست افتاد تو پیاده رو و فقط دسته ش تو دستم موندو خود بلال قل خورد و رفت... منم مات واستادمو قل خوردنشو از بین پاهای عابرین تماشا کردم  ...
نمیدونم...
نمیدونم کی نمیدونم کجا...
فقط یه روز به خودم اومدم دیدم دلم کف پیاده رو داره قل میخوره و میره در حالیکه گه گاه میره زیر پای این و اون یا شوت میشه چند متراونطرفتر منم مات واستادم تماشا میکنم
همراه زندگیم همه چیم سوراخ شده بود
همه چیم در رفته بود
هیییییچیم ته نداشت و هنوزم نداره

۱۳۹۲ آذر ۱۶, شنبه

همون دارکوبام

این بیچاره ها
این طفلکیا
این حیوونیا که نشستن تو دلم نوک میزنن گه گاهی
انقد زود از یه چیزایی و یه حرفایی ناراحت میشن و غصه دار
که فکرشم نمیتونی بکنی
بعد وامیستن خیره نیگا میکنن به یه جاییکه معلوم نیس کجاس و میرن تو فکر... هر سی ثانیه یبارم یه نوک میزنن
خعلی گناهن اینا...
یه روز همین قفسه ی سینه مو این قفسه ی دردو میشکافمش هرکدومشونو یه ماچ میکنم و میگم نوکت درد نکنه بعد پرشون میدم برن
بعد اینا دیگه نبودن هرچی خواستید بگید اونوخ بربر نگاهتون میکنم یه شیشکی میبندم میگم زااااااارت دیگه نمیتونید اذیتشون کنید رفتن ...

بی تابتم تابم نیست

تاب
وسیله ای که بشینی روش هولت بدن بری عقب بیای جلو
ولی نبود این وسیله بی تابی نمیشه
نبود کسی که هولت بده اسمش میشه بی تابی
بعد مجبوری خودت تاب بخوری
بیخودی
اونجاس که میگی  بی تابتم
منتظرتم تا بیای تابم بدی
برات برم هوا

۱۳۹۲ آذر ۱۵, جمعه

تنهای تنها

وختی که شکست میخوری
و  میوفتی صاف تو یه چاله
بعد بصورت خودکار مغزت شروع میکنه به مقایسه
که در هر شکلی که باشه بدترین کار عالمه
شروع میکنه به گشتن میگرده و میگرده ...
میگرده تا یکی مث خودت پیدا کنه
تا شاید از تنهایی در بیای
تا شاید فهمیدتت
تا شاید با خودت بگی این فقط من نیستم که بد شانسم
تا شاید دوباره امید پیدا کنی و ادامه بدی

ولی مشکل اونجایی شروع میشه که میبینی نع... هیچکی پیدا نشد علیرغم اینکه خوشحال میشی
نگاه میکنی اطرافت رو میبینی توی یک چاه تاریک تو اعماق زمین گرفتار شدی که درومدن ازش یک عمر زمان میبره
پس میشینی کف چاه و مرگت رو انتظار میکشی

۱۳۹۲ آذر ۱۱, دوشنبه

گرفته چوبدست خیزران در مشت میشیم

عرض بشه...
ما صفدر دلمون که کشف بشه
تلخیمون شرو میکنه به دلو زدن...
تاب دیدن ابروهای شیکسته رو نداریم
را میوفتیم...
کوجا؟
هرجاکه اینجا نیس...

هیچی نباشه به ما چیز نرم نیومده

کوله بار آدم باس سبک باشه
سبک
تو کوله بارآدم باید یه مشت پنبه باشه اصن
که آدم شبا بزاره زیر سرش بخوابه
حتا پنبه هم نباشه
تا داری میری یهو بهت گیر ندن هاااای چی داری اونتو؟
اگه پنبه باشه براشون بازش میکنی نشونشون می دی میگی ایناش...
پنبه س
پنبه
بعد هار هار بهت بخندن
تو تو دلت بگی اینا همش نخ بوده
هرچی نخ بوده تو زندگیم پنبه شده

به همین سرعت ... به سرعت تیر...ای تیر تو سرعت

یروز همه جز من بچسبن به زمین
زمین چرخیدنش سرعت بگیره
به سرعت
انقدر به سرعت که با نیروی گریز از مرکز از زمین کنده شم و فاصله بگیرم
انقدر به سرعت که به انرژی تبدیل شم
انقدر به سرعت دور شم که دیگه تحت تاثیر جاذبه زمین قرار نگیرم که دوباره برگردم
انقدر به سرعت که نتونم حتا چیزی رو ببینم
انقدر به سرعت که تحت تاثیر جاذبه هیییچیزی قرار نگیرم

۱۳۹۲ آذر ۲, شنبه

نمیدونم از کی روغنی شدم

خیلی وخته که  حس میکنم مث یه قطره روغن تو آب دارم لای مردم زندگی میکنم
خیلی وخته دیگه خودمم و دنیای خودم
دنیایی به موازات همین دنیا پر از پوچی و نیستی
یه من لای اقیانوس پوچی ها و نیستی ها
یه من ... تنهای تنها
و ترجیح میدم با کسایی باشم که خودشون آگاهند که فرسخ ها فاصله بین دنیاهامون هست
نه کسایی که فکر میکنن بسیار نزدیک و یا حتا تو یه دنیاییم ولی در واقع همونقدر فاصله دارن و بلکه هم دور ترند
پ.ن : نه من دنیای بهتری دارم و نه بقیه دنیای بهتری دارند فقط و فقط منظورم به فاصله ست

۱۳۹۲ آذر ۱, جمعه

درادامه...

در ادامه پست قبل باید اضافه کنم
شررررم کم

بعدشم همینطور صاف میرم بالا

نه نمیشه
حتا نمیشه مرد
یه روز میزارم میرم
کجا؟
وختی نتونم بمیرم باید برم ...
سمت شمال جنوب شرق غرب
هررررر سمتی برم بازم زمینه
یه نردبون بلند میزارم وسط
میرم بالا
انقدی رفتم بالا دیگه دستتون بهم نرسید
داد میزنم... مال خودتون همممش مال خودتون
ما از اولشم نمیخواستیم

آخ اگه بارون بزنه ... زد...

دلم و چشمانم رابطه ی یک طرفه با آسمان دارند
وقتی گرفته ست
وقتی بارانیست
وقتی آفتابیست

۱۳۹۲ آبان ۲۰, دوشنبه

بی تابم... بی تاب

سالها پیش یه گولله مهربونی و خوبی و محبت و عشق آفریده شد
تو فضا معلق بود و برای خودش زندگی میکرد
تا اینکه کم کم ، کم کم تحت جاذبه زمین قرار گرفت یا شایدم گول جاذبه زمین رو خورد
و رفته رفته به مدار زمین نزدیک و نزدیکتر میشد
خلاصه از مدار زمین خارج شد و وارد جو زمین شد
بلافاصله بعد از اینکه وارد جو زمین شد آتش گرفت... و بعد با زمین برخورد کرد و صاف افتاد تو ایران
در لحضه برخورد هرچی بدی و زشتی اطرافش وجود داشت آتیش زد و عطر خوبیش همه جارو پر کرد
انقددددر وسعت پخش شدن عطر خوبیش زیاد بود که اگر تو دریای خزر میخورد کل آب دریا شیرین میشد
ولی یکم بعد فهمید که زمین اونجایی نیست که فکرشو میکرد و زمین فقط از دور قشنگ بود
دریغ که دیگه خیلی دیر شده بود
امشب سالگرد تولد اون گوله ی محبته که حالا دست و پا درآورده و اسمش شده شراره...
حال امشب ... از سر شب ساعت اتاقم بی تابی میکند تاهرچه زودتر به آن ساعت خاص و مبارک بشیند و تا ابد بایستد و زمان تا ابد در همان لحظه یخ بزند
امشب گویی این کبوتر پشت پنجره اتاقم هم بی تاب آن لحظه ست
امشب خودم هم بی تابم
امشب شب تولد توست
شب تولد تویی که بوی مهربانیت آنقدر غلیظ است که از هزاران کیلومتر آنطرف تر با کوچکترین نسیمی به مشام میرسد و مست میکند
شب تولد کسی که دوست نداشتنش ممکن نیست
شب تولد کسی که دوست نداشتنش بسیار سخت تر از دوست داشتنش است
گوله ی مهربانی ، استوره خوبی و الهه عشق ، تولدت مبارک...

۱۳۹۲ آبان ۱۷, جمعه

بهرحال تخسیر من نیس تخسیر اکوس کوس کوس کوس ..

اینجا ا بس خالیه بضی وختا اکو میشه بضی چیزا تکرار میشه
عادما دونه دونه شون باهم فرق دارن
حالا هی تریپ خاص بودن و عجیب غریب برمیدارن گه گاه
قال صفدر : خودت که باشی ... خود خودت که باشی با همه فرق خواهی داشت

نی تالا شیش بار شهید شدم خوب میفهمم این حسسو

یه کفتر اومده نشسته پشت پنجره اتاقم حس قبل از شهادت دارم
هار هار هار

۱۳۹۲ آبان ۱۶, پنجشنبه

چه وخت بدیه ... وخت خوابه مزاحم شدی

وختیکه هییییییچی واسه از دست  دادن نداشته باشی
ولی بقیه تورو واسه از دست دادن دارن

تولد

دور دوتا دخترم بگردم بمیرم واسه هر دوتا شون
قررررربونشون برم الهی
تولد هر دوتاشون مبارک باشه
بمیرم که با تاخیر تبریک میگم بهشون
صدفم...سپیدم
:* :*

اون لحظه که داری به پایین نگاه میکنی

اون لحظه که دهنت بوی ماژیک میده
اون لحظه که یه چی کف دلت مللق میزنه
اون لحظه که چشاتو میبندی
اون لحظه که امون فکر کردن به خودت نمیدی
همون لحظه...

۱۳۹۲ آبان ۱۵, چهارشنبه

هیییسسسس

حال مرگ دارم
مرگم میاد
مثل وختی که خوابم میاد و خوابم نمیبره
مرگم میاد و مرگم نمیاد
زندگی...
زندگی مثل شکنجه ی بیخوابی بر صورتم آب یخ میپاشد ...
مرگم میاد ...

۱۳۹۲ آبان ۱۰, جمعه

میگن قمار باز وختی باخت ،نگه به تخمم تخماش میترکه ( به همین سوی چراغ)

وختی همزمان
خسته ای بیییینهایت
غمگینی بینهااااایت
مسترسی ( به ضم میم به فتح ت - از استرس میاد خیلیم درسته  بینهااااااااایت)
سردته خیلی سردته
حس میکنی اطرافیانت در عین نزدیکی بهت فرسنگها باهات فاصله دارن
درصد اشتیاق به مرگ خونت بالای 98 درصده

ولو شی رو تخت ، خیره نیگا به سقف کنی ...
بدون اینکه بفهمی بیاد پیشت
مححححکم بغلت کنه فشششارت بده تو بغلش تو گوشت آرووووم بگه هییییچی نیس

گرچه این موقه ها باس فرار کنی یه جا هیچکی دستش بهت نرسه در غیر این صورت لبخند بزنی وبه ادامه ایفای نقشت فک کنی

درستش راه حل دوم و سومه
اولی رو هر ده سال یبار باس انجام بدی
من الان میخوام ده سال یبارمو خرج کنم
ولی خب نه خسته ام نه غمگینم نه مسترسم نه سردمه نه هیچی
گفتم بگم یهو فک نکنید امکاناتش نیس

۱۳۹۲ آبان ۶, دوشنبه

صفدرتان بمیرد یکی یکی به نوبت

به گمانم صدای شکستنم ، چون صدای موسیقی باید دلنشین با ریتمی خاص یا سبک خاصی از موسیقی یا حتی در یکی از دستگاه های موسیقی ایرانی باشد
و یا شاید صدای موسیقی شکستنم هنگامیکه با حرکات و حالت چهره ام  درحالیکه لبخندی به لب دارم و چشمانم باریک میشود و در درونم احساساتم در غلیان است  همراه میشود چونان تئاتری موزیکال تماشایی ست
نمیدانم ...
نمیدانم ...
ولی غیر از این نمیتواند باشد
خوب که نگاه میکنم همه کسانیکه نزدیکمند ، کسانیکه دوستشان دارم ، کسانیکه جانم برایشان در میرود همگی عاشق این صدا هستند و گاه و بیگاه به شیشه ی احساساتم میکوبند تا تماشاچی این نمایش باشند...
آخر صفدرتان بمیرد صفدر فدایتان شود قدری امان دهید از نفس افتادم ...

۱۳۹۲ آبان ۳, جمعه

من عاشق بازیگریم

بتونی ۲۴ ساعت در جمع باشی
حفظ کنی خودتو
عادی باشی
بگی
بخندی
ولی وختی میری خلا بلافاصله اشکت سرازیر بشه
نگه داری
قورت بدی
برگردی
ادامه بدی
عادی باشی
جک بگی
کار کنی
کسی از توت سر در نیاره چه برسه به اینکه بفهمن نابودی
لای ده نفر احساس کنی تنها ترین عادم دنیایی
دلت واسه خودت بسوزه
همزمان حواست به حرفای طرف مقابلم باشه
به بد بختی تو مخت کارایی که باید انجام بدی زنگایی که باید بزنی انتظاراتی که باید برآورده کنی رو چک کنی
به جک دوستات بخندی
همزمان تو دلت اشک بریزی
خواسته همه رو اجابت کنی
ورق بازی کنی و حواست شیش دنگ باشه
موقعی که همه خوابیدن اضطراب داشته باشی یهو یکی بیدار نشه
بیخیال شی
قورت بدی
یه مشت قرص خواب بخوری
...
در نهایت نتیجه ش این میشه که همه مریضیات بپاشه بیرون
موعات دسته دسته بریزن
حافظه تو از دست بدی
قرصای خواب حروم بشن

این داستان ادامه دارد...

۱۳۹۲ آبان ۱, چهارشنبه

افسوس ...

کاش سرد میشدم و از دهانت می افتادم...
شاید باز هم با گرمای وجودت
یا حرارت عشقت
امیدی به گرم شدنم بود
افسوس که من از چشمت افتادم...

به جان خودم ...

در دوره زمونه ای زندگی میکنیم که هرچی حالت رو خراب تر نشون بدی امتیاز بیشتری کسب میکنی و پوئن مثبت میگیری میری مرحله بعد

اگه بیشترید بگید خب ...

اغلب آدما برای خودشون قوانینی دارن
که خیلی هم محکم و لازم الاجراست
منظور از قوانین یه سری خط قرمز ها و حریم هاست که طی چندین سال تو وجودشون نهادینه شده و تو رفتارشون و تو اتفاقایی که میوفته حتما رعایت میکنن در واقع انتظار  دارن دیگران در مقابلشون رعایت  کنن تعدادشون هم رابطه مستقیم داره با مقدار غرور هر کس
حالا این دیگران خانواده گرفته تا دوستان و غریبه اگه رعایت نکنن این قوانین رو با عکس العمل خاصی روبرو میشن
حالا... این قوانین در مقابل کسایی که خیلی دوستشون داریم یا بقولی عاشقشونیم هم باید کار کنه ؟ یا نه ؟ بقولی کسی که عاشقشی یا همون خیلی دوسش داری هم جز دیگرانه؟
به نظرم سه دسته آدم وجود داره

آدمایی که خودآگاه یا ناخودآگاه خودشون رو بیشتر از طرف مقابل دوست دارن  تو هیچ قسمتی کوتاه نمیان و سریع جبهه میگیرن و بقولی شمشیر از رو میبندن و برخورد جدی میکنن در مقابل شکسته شدن قوانینشون و در نهایت حق رو به خودشون میدن و به زندگی ادامه میدن

دسته دوم کسایی هستند که اندازه خودشون طرف مقابل رو هم دوس دارن بلکم بیش... یه گلایه خیلی  زیر پوستی  و در لفافه میکنن و بعدش واسشون مهم نیست طرفشون متوجه خطاش بشه یا نه و در نهایت یکم دلشون  خراش برمیداره و حرفی نمیزنن

دسته سوم کسایین که قوانینشون در مورد کسیکه عاشقشن اصلا کار نمیکنه و در نهایت انگار نه انگار که اتفاقی افتاده شعار این دسته اینه که تو بزن سر منو بشکن تو بزن چش منو کور کن :)
اینم بگم نمیدونم کدومش درسته
همینطوری گفتم در جریان باشید هستن
بعله
باتچکر

۱۳۹۲ مهر ۳۰, سه‌شنبه

هیچکیم هیچی یادش نیاد جز خودت که نیستی

هیچکدومش که نشد این آخریشه...
آخرین آرزو...
روی تخت کنار کسیکه دوستت داره و دوسش داری دراز بکشی بوی بدنش بوی موهاش دیوونت کنه...
بخزی سمتش نزدیکش بشی انقدر نزدیک که مواشو زیر سرت حس کنی ...
غلت بزنی سمتش...
صورت صافشو نگاه کنی ، خووب نگاهش کنی ...
دست بکشی رو صورتش ، رو لباش ...
سرتو بلند کنی بزاری رو شونش...
دستشو حلقه کنه دور سرت انگشتاشو بزاره رو صورتت...
پیشونیت صورتشو لمس کنه...
با دوتا دستت  دستشو بگیری بیاری تا انگشتاش لبات رو لمس کنه ...
بوش مستت کنه ...
چشات کم کم سنگین شه ...
آروووم خوابت ببره دیگه هم بیدار نشی...
فردا صب نباشی دیگه ، طوری نباشی که انگار از روز ازل نبودی...
همین

۱۳۹۲ مهر ۲۵, پنجشنبه

کلن برم کنار باد بیاد ...آمین

شما تالا در عین حال که دارید با دیگران میگید میخندید همزمان گریه کردید؟
شما تاحالا اندازه من گوع بودید؟
شما تاحالا سگ توروحتون بوده؟
شما تالا از بودنتون دلگیر بودید؟
من از اینکه از هوا تنفس میکنم
ازینکه رو زمین سنگینی میکنم
ازینکه یه حجمی از دنیا رو اشغال کردم
و کلن از بودنم معذرت میخوام از همه
ایشالا جبران میشه به زودی

۱۳۹۲ مهر ۲۳, سه‌شنبه

چرندیات یا چرتیات یا هرچی

دراز کشیدم دارم چرت میزنم
دارم فک میکنم چقد بده وختی یکی عادمو دوس نداشته باشه یا فک کنی که دوس نداره
چرت میزنم بیدار میشم...
یه چیزی ته دل عادم خالی میشه...
چرت میزنم ....
دل عادم از یه جایی که ملوم نیس کجاس شور میزنه
چرت میزنم....
حس آواره گی...
چرت میزنم ....
پوچی و بدردنخوری
چرت میزنم ....
حالا فک میکنم چرا دارم مینویسم...؟
کلن به چه درد میخوره...؟
چرت میزنم ....
حالا دلم میسوزه
چون خاکستر سیگار ریخته رو دلم واسه همینه دلم میسوزه
کاش خواب آخرم باشه ...

۱۳۹۲ مهر ۲۱, یکشنبه

من اینجا بس دلم تنگ است

تو دلم یه دینامیت بود
توش پر بود از دوستت دارم ها
فیتیلش که روش شد دلم شروع به سوختن کرد
تا اینکه منفجر شد...
دوستت دارم ها پخش شد و چسبید به دیواره دلم
دلم زخم شد
زخم دوری
حالا دلم تنگ است
یک دل تنگ با زخم های دوری که شب روز با نمک دوستت دارم ها سخت می سوزد.

۱۳۹۲ مهر ۱۰, چهارشنبه

با همه ی بی سر و سامانیم

شما که کلید دارید
شما که جایی برای ماندن ، رفتن دارید
تعریف کنید برایم ...
من سالهاست کلید دری را نداشته ام که وقتی بازش کنم و واردش شوم ...
مامن امنی برای خودم و فقط برای خودم باشد تا درآن آرام گیرم و درو دیوارش را رنگ عشق بزنم پرده هایش را کنار بزنم تا از پنجره هایش نور محبت به درون بتابد...
چگونه ست ...؟ کم کم دارم از یاد میبرم
برایم تعریف کنید...
هرروز مردمانی را  میبینم که خانه هایشان را فریاد میکنند
در حالی که از کنارشان عبور میکنم می اندیشم...
راستی ... من هم روزی خانه ای داشتم
پس چرا هرگز فرصت فریاد زدن نیافتم !؟
اکنون سالهاست که آواره ام ... آواره
وقتی خواب بودم خانه ام آوار شد
بیدار که شدم جز تلی از خاک ، چیزی بخاطر ندارم ...

۱۳۹۲ شهریور ۲۴, یکشنبه

هرکسی کو دور ماند از اصل خویش ... ترک عادت موجب مرض است

عادم بضی وختا خسته میشه دیگه
خیلی چیزا هست که تحملش سخته
خیلی چیزا هست که فهمیدنشم سخته حتا
بچه که بودیم خیلی راحت میگفتیم من دیگه بازی نمیکنم و تمام..
کاش همه چی همینطوری بود
حالا که اینطور نیس به نظرم عادم باس یه چیزایی رو قاب کنه بزنه به دیوار
بعد بشینه فقط نگاهشون کنه
منم امروز صفدر رو دراوردم قاب کردم میخوام بچسبونمش به دیوار همینجا
ازینجا هم دیگه خارج نمیشه
واسه همیشه
تامام

۱۳۹۲ شهریور ۲۲, جمعه

شاید باس بمیرم ، شاید نه حتمن

من سالهاست نخوابیدم
سااالهاست پی یه خاب راحتم
یه خاب راحت بدون دغدغه دقدقه دغدقه دقدغه ام
بخوابم تا همه خستگیم در بره
از بیدار خوابیدن خسته ام
سالهاست دنبال یه خواب کودکانه ام
آروم

۱۳۹۲ شهریور ۱۶, شنبه

این روزها اینگونه ام

این روز ها اشکم از پشت چشم هام پایین میان در حالیکه روی صورتم لبخند دارم
این روزها یاد گرفتم دردهام و زخم هام رو با درد بزرگتری درمون کنم

۱۳۹۲ شهریور ۱۵, جمعه

رها...

من از جان دادن خسته ام
من جانم را قطره قطره درون ظرف هایتان ریختم
ریختم تا مرهم زخمهایتان باشد
ریختم تا دردهایتان التیام یابد
ریختم تا آرام گیرم
دریغ که ظرفهایتان سوراخ بود
من از ذره ذره جان دادن خسته ام . ميخواهم به يکباره هرچه را که دارم ارزاني تان کنم. تا شايد از جان دادن من , شما ، شما مردگان مکرر تاريخ جاني دوباره بگيريد.
قطره قطره جان دادن من ، کفاف عطش ضحاکي شمايان نيست.
میخواهم یکباره هرچه دارم و هرچه که باقیست غذای لاشخوران و کرکسان شود
رهایم کنید
من از ذره ذره جان دادن خسته ام..خسته

۱۳۹۲ شهریور ۸, جمعه

کاش...

اینکه هیشکی مث تو نیس ...
اینکه جاتو نمیگیرن خیلی کمن (کم هستند) همه
خیلی غمگینه خیلی
چون خصوصیاتی داری که از هر صد ملیون نفر یه نفر داره
کاش ازت زیاد بود
همین نخطه

۱۳۹۲ شهریور ۶, چهارشنبه

خطر نوچ شوندگی

شاعر میگه : جاتو نمیگیرن .. خیلی کمن همه
ولی من خودم انقد  زیادم که دلو میزنم

میخواد بباره لابد...

یه حسین ذغالی بود که هر وخ غر میزدم یا مینالیدم که من میرم ، خسته شدم ، دیگه نمیمونم ....میگف هرجا بری آسمون همین رنگه کاکو
با خودم فکر میکردم که آسمون شهر ما سیاهه
ولی آسمون بقیه جا ها آبیه
بهش میگفتم که نه اینطور نیست تو دوست داری همونجاییکه هستی واستی و با عینکت آفتابیت همیشه آسمون رو سیاه ببینی ولی من میخوام راه بیوفتم عینکم رو در بیارم
وختی اینو بهش میگفتم یه نگاه عاقل اندر سفیه بهم مینداخت ، یکم تو چشام نگاه میکرد بعد میزد زیر خنده...
یه روز تصمیمم رو گرفتم
شروع کردم به راه رفتن
ازینجا به اونجا ازاونجا جای بعدی و بعدی و بعدی همشم حواسم به آسمون بود که رنگش عوض شه
با خودم فک میکنم که یهو عوض میشه ؟ ینی محسوسه ؟ ینی میشه نفس عمیق کشید کل دنیارو کشید تو و بیرن داد؟
یهو به خودم میام میبینم گردنم درد گرفته دارم به زمین نگا میکنم و حالا فرسنگها با جاییکه بودم فاصله دارم
عینکم رو در میارم نگاه میکنم تو شیشه هاش
سیااهه...
سیاه از دردا و غصه ها
سیاه از برباد رفته ها
تو شیشه هاش که نگاه میکنم تصویر حسین ذغالی رو میبینم که داره لبخند میزنه پشتشم عکس آسمون افتاده ...

۱۳۹۲ شهریور ۴, دوشنبه

بی اصابم باز خودتونید

در عین حال دوس داشتن یه چیز ساده ست ...
ایکس ایگرگ را دوست میدارد و برعکس ...همین به همین سادگی سختش نکنید بی زحمت
خیلی ساده ست
اگه ساده نباشه یه چی دیگست
ازین فلسه های چرند و پرند و بیخودی که بعضن یه سری توش بکار میبرن عوقم میگیره
اگه دوسش داری دور شو...
اگه دوسش داری رهاش کن...
اگه دوسش داری برین رو کله اش ...
...
جم کنید کاسه کوزه تونو بااااع

۱۳۹۲ شهریور ۳, یکشنبه

بعدش سلطان قلبهارو باس زمزمه کنی واسه خودت

قبلن هم گفتم کم کردن غم و غصه های دیگران بهترین کاریه که عادم اگه بلد باشه میتونه بکنه
ولی مشکل وختی پیش میاد که بعد یه عمر میفهمی ینی بهت میگن نه تنها باعث کم شدن غم و غصه نمیشی بلکه باعث میشی عادم بیشتر غصه بخوره
اینجاس که باید از بودنت معذرت  بخوای 
بگی متاسفم که هستم

عصبانیم خودتونید

اینکه بگی برات میمیرم دلیل بر این نیست که هر کاری که بخواد براش انجام بدی
البته منظورم حرف الکی نیس
اینکه چون ،جون عادم آخرین چیزیه که داره یا باارزش ترین چیزیه داره حاضره بده در راه کسی  دلیل بر این نیست که هرچیکه بخواد بتونه براش انجام بده
هرکاری که در راستای عافیت طرف مقابل باشه عادم انجام میده با جون و دل
ولی اینکه مثلن برا من پاشو برو زخمتو فیلان کن تا من خوب شم رو نمیفهمم
یا واسه من سیگار نکش رو ووو ....
شخصن بلد باشم یه کار کنم یه محیطی بوجود بیارم که سیگار لازم نباشی یا زخمات درد نکنه از جونمم میگذرم
حرفیم نمیزنم که فردا توش برینم در عین حال

پیدام نکنید که گم شم بزار برم گم شم

من گم میشم
وختی عاشق  بشم گم میشم
گم میشم یه جاییکه ملوم نیس کجاس
گم میشم تو خواب
گم میشم تو پیچ و خمای هزار توی دنیای وهم آلود رویاهام
یهو زیر پام خالی میشه سقوط میکنم پرررررت میشم
دورو برم رو که نگاه میکنم میبینم پیدا شدم
پیدا شدم تو دنیایی که توش همه هستی رو گم کردم

۱۳۹۲ شهریور ۲, شنبه

تو دلم آشوبه

تو دلم یه پادشاه داره حکمرانی میکنه...
تو دلم مردم علیه پادشاه قیام کردن ...
تودلم پادشاه همه رو کشت ...
تو دلم همه ی مردم غمگینن...

۱۳۹۲ مرداد ۲۴, پنجشنبه

۱۳۹۲ مرداد ۱۰, پنجشنبه

قلبِ بِ ... هیچی

نشستم سیگار میکشم 
نشستم سیگار میکشم و داریوش داره تو گوشم میگه کس نمیداند کدامین روز میمیرد...
العان فکر میکنم که چرا گوشش میدم آهان یادم اومد چون آهنگش رو دوست دارم 
و پشت هم تکرار میشه و تکرار میشه
به این فکر میکنم که هدف از آفرینش من چی میتونسته باشه 
کف دستم از سیگاریکه چند ساعت پیش تو دستم مچالش کردم داره میطپه
حالا جز اون قلب لعنتی که تو سینه ام میطپه یه قلبم کف دستم میطپه
فکر میکنم که بیام آب و دون بپاشم روی این قلب جدیدم که داره میطپه و اون قلب قدیمی و لعنتیم رو از سینم بیرون بکشم و پرتش کنم جولو سگ بخوره
شاید این قلب جدیدم دیگه نشکست
شاید شکستنی نبود
اصن گوع خورده بشکنه مگه دست خودشه
اصن نباید لوسش کنم به این فکر میکنم که چرا چند دقیقه پیش فوتش کردم حتا زبون بهش زدم حتمن تا العان لوس شده
لوس که بشه شکستنی میشه بازم 
نه ایندفعه اشتباه دفعه قبل رو نمیکنم 
یه سیگار دیگه روشن میکنم فکر میکنم که باید تنبیه ش کنم که یادش بره که فوت شده باید لوس نشه باید قوی بشه
همینطور که از سیگارم دارم کام میگیرم کف دستم کف دستم کف دست راستم داره میطپه 
اصن چه بهتر که دارم کف دستم یه قلب در میارم... چرا؟ واسه اینکه دیگه بدون اینکه نیازی باشه کاری کنم همیشه قلبم کف دستم میمونه 
اونوخت قلبمو کف دستم میگیرم ....
حالا دوتا قلب دارم که کف دستم داره میطپه 
رهگزار عمر راهی بر فضایی دور یا نزدیک...
حالا دارم به این فکر میکنم که هدف از آفرینش من این بوده که بیام و دوست داشته باشم
بیام ودوست بدارم و دلبسته شم و بعد دوست داشته هایم ازم گرفته بشه
بعد تو قلبم بمونن و زجر بکشم
نشستم دارم فکر و میکنم و کف دستم 
کف دستم دوتا قلب داره میطپه
همین

همینو تعمیمش بده به عادما

یکی دیگه از خواص آهنربا اینه که دو قطب هم نام همدیگر رو دفع میکنند نخطه

پیره قلی

پیر شدن به این نیست که باری رو که دیروز بر میداشتی امروز دیگه نمیتونی برداری
پیر شدن به این نیست که تا دیروز پنج کیلومتر راه میرفتی امروز صد مترم نتونی بری
پیر شدن به این نیست موعات سفید شده باشه
پیر شدن به اینه که منم
بعله

مث این میمونه که یکی بگه من عادم قابل احترامیم بهم احترام بزار

بضی چیزام هست که 
خودش باید درست باشه 
خودش باید پیش بیاد
خودش باید انجام شه
اگه بری یقه شو بگیری به هر طریقی درستش کنی , پیشش بیاری , انجام پذیرش کنی 
دیگه هیــــــــــــــــــــچ فایده عی نداره 
در واقع ارزش اتفاق افتادنش به این بود که خودش انجام شه
بدون دخالت تو

جف پوچ

زندگی بازی گل یا پوچ بود
قبول نیست
جر زدید
به من گل را نشان ندادید
بازی را به من اشتباه گفتید
من به خیال یافتن پوچ ، همه ی مشتهای دنیا را باز کرده ام
همه ی پوچ هارا یافتم
همه ی پوچ ها را یافتم و به کوله بار خود ریختم و بدوش کشاندم
دریغا که تو گل بودی و من چقدر دیر یافتمت آنقدر دیر که وقت یافتنت پر از پوچی بودم

۱۳۹۲ مرداد ۸, سه‌شنبه

زندگی حاصل تقسیم عشق است بر من , منی که تمام شد , منی که صفرم ....

زندگی حاصل ساییدن است
حاصلِ سایش درد ها به روی قلبم
حاصلِ سایش سوهان به روحم
حاصلِ سایش آمال به به سطح خشن قسمت
حاصلِ سایش عمر به پنجه ی زمان
حاصلِ سایش من 
حاصلِ ساییده شدن من به عشق

۱۳۹۲ مرداد ۷, دوشنبه

ما راویان قصه های رفته از یادیم

یاد بچه هام
یاد دخترام
یاد پسرام
یاد خواهرام
یاد خواهر زاده هام
یاد نوه هام
یاد برادر زاده هام
یاد یاد عروسام
یاد دوستام
یاد همدردیاشون که آروومم میکرد
یاد محبتاشون
یاد مهربونیاشون
یاد گودر
بخیر...
دلم برا همشون تنگ شده شاید یادشون رفته باشه که حتا بچه هامن دوستامن شاید دیگه دوس نداشته باشن که اصن بچه هام باشن ولی تو دلم هنوووووزم بچه هامن هنوزم جونم برا دونه دونه شون در میره هنوزم دردو غماشون و غرغراو غصه هاشونو به جونم میخرم
لعنت به نبودن
لعت به بدبختی
لعنت به خستگی
لعنت به جونی که نیست
لعنت به بی حوصله گی
لعنت به صفدر

۱۳۹۲ مرداد ۶, یکشنبه

می اندیشم که شاید خواب بوده ام .. خواب دیده ام

من میدانم
آخر مثل یک فیلم سینمایی تمام خواهی شد
یک روز صبح تلفنت را دفتر تلفنم دیگر نخواهم دید
شماره ات را ازبرم شماره ات راکه میگیرم یک صدای ضبط شده آن سوی خط خواهد گفت این شماره اشتباه است
شک میکنم
ایمیل و نامه هایم هم برگشت میخورد
نگران میشوم بسراغت می آیم
میبینم که در آدرست هم نیستی
از همسایه ها سراغت را میگیرم میگویند این خانه سالهاست خالیست
یخ میزنم
خشک میشوم
هرچه بیشتر به دنبالت میگردم کمتر پیدایت میکنم
نا امید میشوم
تا روزی تورا در افسانه ای چند هزار ساله میابم که از زبان پیرزنی نقل میشود

۱۳۹۲ مرداد ۳, پنجشنبه

پستاندار باشکوه

همین العان رازبقا گف این یک پستاندار باشکوه است
به همین سوی چراغ قسم
شبکه من و تو بود
احتمالن پستان باشکوهی داشته
ماکه چیزی ندیدیم
مبارک صاحابش
بر حسود و بخیل لعنت

بمیرم ...

من نمیتوانم
من نمیتوانم اینجا زندگی کنم
من باید درون کسی زندگی کنم
درون کسی که همه عمرش را صرف این کرده که همه مهربانی های عالم را جمع کند و بریزد درون خود
درون کسی که از دروازه چشمهایش میشود دریای مهربانی دلش را دید
درون کسی که نوازش دستهای مهربانش درمان همه دردهای لا علاج است
درون کسی که با هر دمش غصه ها را به درون میکشد و دنیا دنیا محبت در بازدمش میدهد
نه من درونش نمیتوانم زندگی کنم
من درونش بیقرار خواهم شد
بیقرار مردن
من باید برایش بمیرم

۱۳۹۲ مرداد ۲, چهارشنبه

تیکه کلامم باش تیککه کلام دلم باش

این سریالای طنز که تکه کلام میدازه تو دهن ملت خیلی بده نکه کل سریال بد باشه خیر فقط اینکه کلماتی رو به زبون فارسی هرچند دوره ای اضافه میکنه و هرجا میری مثلن یارو میگه فیلان خعلی زاغارته
شربت اکسپکتورات گرمش خوشمزه تر از سردشه به قرعان
خعلیم ربط داره

واحد مهربونی رو کشف کردم

شری واحد مهربونیه
فیلانی 0.1 شری مهربونه
فیساری 0.2 شری مهربونه

پ.ن
بزرگترین مقدار آن برابر ۱ میباشد باتوجه به اینکه این عدد در کل دنیا فقط در مورد یک نفر مقدارش  ۱ میباشد نخطه

با صدای نفساش میرم آلفا

یکی از هزاران راه شناخت عادما صدای نفس هاشونه
بعله...

همونجام بمیرم برات

چی ...
کف دلم؟
بشینی کف دلم رو زخمای چرک کرده؟
نع
سرجات تو قلبم بمون 
یه موقع هایی مثل این همسایه ها که همسایه شلوغ دارن با مشت به دیوارِ قلبم بکوب
دااااد بکش بگو اینجا خونه منه
هوااااار بکش بگو تا همه بدونن دیر یا زود باید بارو بندیلشون ببندن برن واسه همیشه
بعد من نگات کنم 
تو بگی چیه ...؟
من اشک تو چشام جمع شه بگم الهی بمیـــــــــرم که صدات گرفته ....

۱۳۹۲ مرداد ۱, سه‌شنبه

قیصر امین پور

در میان آفتاب و دل
مرز مشترک کجاست ؟
چشم های من
میزبان نقشه ها ست
نقشه ها و مرز های رو به رو
مرزهای درد، آرزو
مرزهای مبهم خیال
مرزهای ممکن و محال
نقشه های فاصله
مرزهای خاکی و غریب
بین آفتاب و دل کشیده اند
مرزهای شرقی دلم کجاست ؟
چشم های من
میزبان نقشه هاست
کوه ها
روی نقشه سر به اوج می زنند
رودها
روی نقشه سر به موج می زنند
مرز های بین آفتاب و دل
ناگهان خراب می شوند

زخم

تو دلم یکی نشسته سیگار میکشه
یکی بعد از دیگری
آتیش به آتیش
انقدر محکم و پشت سر هم کام میگیره آتیش سیگار بلند و داغ شده
سیگار رو تا ته نمیکشه 
هنوز به آخر نرسیده بعدی رو باهاش روشن میکنه 
بعد سیگار روشن رو با اونهمه آتیشش رو پرت میکنه کف دلم ...
سیگار روشن با اونهمه آتیش میوفته درست روی زخم های دلم 
گرماش انقدر زیاده که زخمای کهنه دوباره سر باز میکنن
و زخمهای تازه , زخم های تازه , سوزش زخم های تازه ...
میـــــسوزه و میسوزه
حالا دیگه زخم کهنه و تازه با هم فرقی ندارن 
تا میاد یکم سرد بشه
سیگار بعدی 
و بعدی 
و بعدی

۱۳۹۲ تیر ۳۰, یکشنبه

کی گفته من اینهمه تحقیر شدن به این دنیا بدهکارم؟

یه چیزیکه بینهایت اصابم رو نابود میکنه اینه که یکی صلاحم رو بهتر از خودم بدونه
اون بالایی هم دیالوگ یه سریال بود خیلیم ربط داره
بعله

قیصر امین پور

چشم های من
این جزیره ها كه در تصرف غم است
این جریزه ها كه از چهارسو محاصره است
در هوای گریه های نم نم است
گرچه گریه های گاه گاه من
آب می دهد درخت درد را
برق آه بی گناه من
ذوب می كند
سد صخره های سخت درد را
فكر می كنم
عاقبت هجوم ناگهان عشق
فتح می كند
پایتخت درد را...

صفدر شنیده ام که تو سیگار میکشی

صفدر شنیده ام که تو سیگار میکشی
از دلِ بی غمگسارِ بی کس وکار میکشی
صفدر شنیده ام که به دل آه میکشی
از دور ناز یارِ غمگسار میکشی
صفدر شنیده ام که گریزانی از دروغ
از سراب خسته و  ,وعده ی دیدار میکشی
صفدر شنیده ام که تو سیگار میکشی
از زندگی خسته و , مرگ انتظار میکشی 

من کندمم و خوابیدم فقط خوابم نمیبره

هر وخ مردونه زندگی کردی
هر وخ خایه مالی نکردی
هر وخ دیوث نبودی
هر وخ باج ندادی
هروخ دزدی نکردی
یه قبر هم برا خودت بکن که بخوابی توش

زندگی به شرط چاقو

هیچووخت شرطی زندگی نکردم
هیچوخت بخاطر چیزی که قراره یا شاید بعدن بوجود بیاد کاری رو انجام ندادم
البته نمیگم شاخ قول شکووندم
خیلیم بده شایدم خیلیم خوبه
مهم نیست خوبی یا بدیش مهم نیست
در نهایت از دید ذهن مقایسه گر خودم و دیگران نتیجه مهمه
اینم نتیجه ش ....زارت

۱۳۹۲ تیر ۲۹, شنبه

دیگران هم بکنند آنچه مسیحا میکرد

من پیامبری میشناسم که کوچکترین معجزه اش صدای نفس هاشه 
صدای نفسهاش فقط صدای نفسهاش از فرسنگها دورتر شفا میده

توم پارک ژوراسیکه

من یه گیاه تو صفدرم دارم 
یه گیاه برعکس 
نه واژگون بلکه برعکس
آب و دون نمیخواد بلکه برعکسه یه سری محصولات ارائه میده برای سبز موندن
محصولاتش احساساتمه
اگه احساساتم توم بمونه خشک میشه گیاهم
نمودش بیرونم عصبانی و بی حوصله میشم
برعکس اگه بریزم بیرون سبز میشه گل میده 
گل میده و عطرش , عطرش همه دارکوبامم مست میکنه 

گلمو یبار یکی خورد
یه عادم گل خور 

گل کسی رو نخورید 
در عوض بزارید گلش سر سبز بمونه همممیشه 
حتی پاش کودم بپاشید 
نه کود شیمیایی هااااا
با تچکر

۱۳۹۲ تیر ۲۸, جمعه

تو اینکه من تناسخ قبلیم نصرت رحمانی بوده شکی نیست فقط این وسط 19 سال تداخل داره که اونم قابل حلله

آری من همه چیز خودرا باخته ام 
همه چیز , تمام زندگی خودرا در یک قمار ابلهانه از دست داده ام
من با چشم بسته شیر یا خط بازی کرده ام آنهم با سکه ای که هر دورویش خط بوده
تازه دلم به این خوش است که تقلب نکرده ام 
تازه به این دلخوشم که آنچه باخته ام تمام و کمال پرداخته ام 
بسوی هر مومنی رفتم خائن ازآب درآمد , به هر سرزمینی دلم را خوش کردم به گرو رفته بود
دستم را بسوی هر دوستی دراز کردم انگشتم را بخاطر انگشتریم برید

نصرت رحمانی

مباظب پوست خود باشید

من یه صفدرم یه صفدر پوست کنده ام
باید پوست کنده باشی تا بفهمی پوست کندگی چیست
پوست کنده که باشی همینکه سوزنی به بدنت فرو میرود درد را تا مغز استخوان حس میکنی
پوست کنده که باشی نشستنت , خوابیدنت , خندیدنت , گریه کردنت و هر فشار کوچک که به عضلات بدنت بیاید دردناک خواهد شد
من پوست انداخته ام , پوستم را به دوش کسی آویختم که از سرما در امان  باشد ,  ولی پوست جدید در نیاوردم
من نه خودم بلکه صفدرم پوست کنده ست
من سرمای زمستان را از شهریور حس میکنم

۱۳۹۲ تیر ۲۷, پنجشنبه

صفدرانه بسوی دوست


من روح خودمو حس میکنم
روح من بیقراره
روح من داره میره
روح من داره میدَوِه
روح من کش داره میاد
روح من جدا نشده ولی داره میره این بندش عنقریبه که کنده شه قالب تهی کنم

صفدروارانه به سوی او

یه موقع هایی هست تو خواب سعی میکنی یه کاری رو انجام بدی ولی نمیشه
سعی میکنی یه کار خیلی خیلی ساده رو انجام بدی ولی نمیشه
میخوای با تموم توان بدویی ولی نگا میکنی میبینی حتی نمیتونی راه بری
تموم انرژی تو جم میکنی میریزی تو دستت که بلندش کنی بگی من اینجام اما دریغ از یه میلیمتر بعدش یهو خوابت تعبیر میشه نگا میکنی میبینی اصن خواب نیستی که بــیــــــــــــــداری
تموم انرژیتو جمع کردی که دستتو دراز کنی کسی رو نوازش کنی اما دستات انقدر دوره انقدر کوتاهه که زنده و مرده ت فرقی نداره...  

۱۳۹۲ تیر ۲۶, چهارشنبه

بودن یا نبودن بازم چه فرقی داره

مثلنش من یه ماشین ساختم ان میلیون هزینه کردم تو ساختش از آخرین تکنولوژی دنیا توش استفاده کردم یه ماشین اندروئیدی , خودروئید
سیستم ترمزاش فیلانه سیستم موتورش خُرجینیه 
فقط راه نمیره ینی اصن روشن نمیشه که راه بره

۱۳۹۲ تیر ۲۵, سه‌شنبه

بودن یا نبودن..چه فرقی میکنه

یکی دیگه از قسمتای غمگین زندگی اینجاست که نتونی مرحم درد کسی باشی

عاره با خودتم پ چی

خودِ آدمی شریف است به عشق آدمیت

بزنی لهش کنی گوزوعو

یه سریام هستن رفتن ادبیات خوندن که کس بگن
چطور؟ العان میگم خدمتتون
طرف چون ادبیات خونده میتونه کلمات رو خوب بچسبونه کنار هم فک میکنه در مورد همه چی میتونه اظهار نظر کنه.
میشینه در مورد فزیک کوانتوم متن مینویسه که در موردش هیچ اطلاعاتی نداره
یا شروع میکنه به انتقاد کردن در مورد سینمای ایران و موسیقی ایران
ینی فقط رفته ادبیات خونده که بتونه در مورد هر چیزی که حتی تو حوزه تخصصش نیستم اعلام وجود کنه
ازون بدتر یه سرین که مث ببعی پستاشو میخونن و لایک میکنن و ب ب چ چ میکنن

مرگ مگر اثر کند

هرچی فکر میکنم به هیچ نتیجه ای نمیرسم 
انقدر خوبه که براش فقط میشه مُرد...
اجازه..؟
ما بمیریم براتون؟

۱۳۹۲ تیر ۲۱, جمعه

غصه دارم

من چن تا آپشن لازم دارم خب
یکی اینکه بتونم غم و غصه کسی رو بدوش بکشم
یکی اینکه بتونم خسته گی کسی رو به دوبکشم
یکی دیگه هم اینکه بتونم دردای کسی رو بدوش بکشم
کجا باید برم؟ کیو باید ببینم؟ این چه زندگی عیه

العان تو دوران نقاهتم

بضی حرفام مث زایمان میمونه
وختی بگی سبک میشی انگار یه باری رو زمین گذاشتی

۱۳۹۲ تیر ۱۹, چهارشنبه

صفدرانه

مثلن نصف شب وختی خوابه بری صورتتو نزدیک کنی به دهنش بازدم نفساش بخوره تو صورتت خیالت راحت بشه که نفس میکشه بعد تو همون حالتم خوابت ببره

صفدرانه

مثلن جولو تلویزیون خوابش ببره بری آآآرروووم بغلش کنی ببریش بزاریش سر جاش روشم بندازی لالا کنه خودتم کنارش بشینی نگاش کنی انقد تا همون نشسته خوابت ببره

۱۳۹۲ تیر ۱۸, سه‌شنبه

صفدر هارا گیر معروفه اصن...

تو یکی از سکانسای "اینجا بدون من " صابر ابر میگه :
مامان میخوای از همه بدبختیا راحت شیم ؟
یه شب یه شام خوشمزه بپز.. بخوریم  
بعد تمام درزارو میبندیم 
شیر گازو باز میکنیم 
آروم میخوابیم 
صب که پاشودیم همه ی بدبختیامون تموم شده.

هیچی دیگه همون سکانس

باس برم هوا

یه موجودیم هستم که حتی اشیاع هم مثل درو دیوارم میتونن براحتی  اذیتم کنن حالا عادما بماند.
اصن من اشتباهیم باور کن
یا اشتباهم گرفتن یاچی
یا اشتباهی شده تو خلقتم جای گل از شیشه ساختنم
یا مثلن نصفه ی اذیت نشوم جا مونده تو زندگیای قبلیم
والاع...

ان الله لا یحب مترحمین و المترحمات

عادمیم دیگه عادم نیاز به محبت داره
هرکی نیاز به محبت داشت بیاد بهم بگه خدا سر شاهده سیبیلامو میزنم اگه بغلش نکنم
ولی در عوض هرگونه حرکات ترحم برانگیز و فیلم هندی رو محکوم میکنم
خودمم از ترحم دیدن و کردن بیزارم
با تچکر

۱۳۹۲ تیر ۱۷, دوشنبه

دارکوبیسم

من یه تعداد زیادی دارکوب تو مغزم زندگی میکنن
بضیاشون صب کارن
بضیاشون شب کارن
بضیاشون شیفتی کار میکنن
بضیاشون پروژه ای کار میکنن
بضیاشون یه سَره بی خواب و خوراک کار میکنن
همینطور میزنن تو مخم تق تق تق تق

مثلن یکی از صب کاراشون جدیدن یه پروژه دستشه تق تق تق میزنه: برو بانک برو بانک برو بانک
یکی دیگه شون همیشه صبا میزنه : دوش بگیر دوش بگیر دوش بگیر
یا یکی از دائمیاشون میزنه : اگه بره ؟ اگه بره ؟ اگه بره ؟ اگه بره ؟ اگه بره ؟ اگه بره؟
یکی دیگه از پروژه ایاشون میزنه : اگه ناراحت شده باشه ؟ اگه ناراحت شده باشه ؟ اگه ناراحت شده باشه؟
یکی دیگه شون میزنه : نَکه غصه بخوره ؟ نکه غصه بخوره ؟ نکه غصه بخوره ؟ نکه غصه بخوره ؟
یا نکه خوب نباشه !؟ نَکه خوب نباشه !؟ نکه خوب نباشه !؟ نکه خوب نباشه !؟
یا ... نَکه خواب باشه ؟  نَکه خواب باشه ؟ نَکه خواب باشه ؟ نَکه خواب باشه ؟
یا... نَکه خسته باشه ؟ نَکه خسته باشه ؟ نَکه خسته باشه ؟ 
و ازین قبیل...
سه تا دارکوب هم تو دلم لونه دارن
یکی شون قرمزه یکیشون صورتیه یکیشونم نارنجیِ کمرنگه
اونیکه قرمزه شور میزنه ینی چی؟ ینی اینکه از فرکانس اونیکه داره تو مغزم میزنه با توجه به موضوع زدنش اگه زیاد بشه این تو دلم شروع میکنه شور زدن ینی نمک میپاشونه تو دلم دلشوره میزنه اینطوری : دلشوره دلشوره دلشوره
اون صورتیه بهترینشونه وختی هیچکدوم از بالاییا حتا تو مغزیا کار نمیکنن این شور میزنه در مواقع خاص , ینی چی؟ ینی اینکه شور میزنه فرق داره...بعله.. آن یکی شور است آدم میخورد آن یکی شور است آدم میخورد فرق دارن به عمام شور یه چیزه دلشوره یه چیز دیگست
عی جووووونم قربونش برم با اون رنگش اینطوریم میزنه  خعلیم قشنگ میزنه : شور شور شور شور شور شور
اما اون نارنجیه بیچاره نمیزنه نوکش شیکسته از بس که گناهه یه جارو برقی دستشه هوارو مَکش میکنه , هوای دلمو
ینی چی؟ ینی اینکه وختی شروع میکنه دلم تنگ میشه هوای دلم مَکش شد دلم جمع میشه دلم تنگ میشه
وختی هوای دل مَکش بشه , هوای یکی تو نفس عادم نباشه , عادم دلش هوای اون یه نفرو میکنه ...بعله
این بود دارکوب های من
با تچکر

خودش در این حد خوبه بعد به من میگه تو خوبی

بعضی ها انقدر خوبن که همش با خودت میگی تو اینهمه سالی که نبوده اونیکه داشتی میکردی هر چی بوده زندگی نبوده
بعد حالا از تصور نبودنشون میشه یه فیلم ترسناک ساخت 

بیا کوکت باشم کوک دلت باشم

زندگی مث جعبه های موزیکال میمونه
کوک کرده به دنیا میای
اولش کوکش زیاده سریع میچرخه ضرب آهنگشم سریعه
همینطور که میگذره آرومتر و بی حوصله تر میچرخه تا بایسته 
اولش سریع میگذره ضرب آهنگ تنده
به وسطاش که میرسه میزون میشه ولی طولی نمیکشه که میوفته تو سربالایی
آخرش کند میشه دیر میگذره صدای موزیکم رو درست نمیشنوی شُل میشنوی

ممکنه یکی پیدا شه دستشو بزاره رو کوکت اگه تند داره میچرخه کنترلت کنه میزون بچرخه
یکی پیدا شه که وختی کوکت کند شد باز با فشار دستش میزونت کنه 
یکی که کوکش رو با کوکت میزون کنه 
یکی که وختی کوکش تموم شد , کوکت تموم شه 

۱۳۹۲ تیر ۱۵, شنبه

صفدر و کارخونه ی شیمپل قیتون

به یه نتیجه ای هم رسیدم که وختی حالم بد میشه که صفدر درونم در یه مورد هایی با مجی برونم در تعارض باشه
صفدر درونم بسیار باهوش و شکننده ست 
در حالیکه مجی برون بسیار ساده ست
صفدر درونم خیلی خیلی  احساساتیه داعم مشغول آنالیز کردن اموره
کلن به این شکله که موارد اول از سوراخ های درشت فیلتر مجی باید رد بشن
یا رد میشن یا رد نمیشن
اگه رد نشن نتیجه ش عصبانیته
اگه رد بشن برسن به صفدر دو حالت داره
یا تجزیه و تحلیل میشن تبدیل به احساسات و عواطف و باقی ری اکشن های موجود میشن بعد دوباره تحویل مجی میشن و بیان میشن
یا نع صفدر میشنفه تجزیه تحلیل میکنه بعش بر میخوره ناراعت میشه که دراین صورت خروجی عی نداره
باتچکر

۱۳۹۲ تیر ۱۳, پنجشنبه

۱۳۹۲ تیر ۱۰, دوشنبه

کوله ات هم من میارم

یه احتمال دیگه هم هست اونم اینه که تا چند دقیقه دیگه ممکنه تماس یه دست رو روی شونتون احساس کنید که داره تکونتون میده میگه پاشو پاشو ساعت ۸ شد مدرسه ت دیر شد و شما ازشوکی که از یهو پریدنتون از خواب براتون ایجاد میشه کل خوابتون رو فراموش میکنید واین رویای صادقه که بی شک جز به جز براتون اتفاق خواهد افتاد رو به دست فراموشی خواهید سپرد .
گویی که میتونه رویای صادقه نباشه حتا میتونه یه خواب پریشون و بی هدف و بی تغبیر که ناشی ازپر خوری دیشب تون بوده باشه.
جدای اینکه ممکنه چندین مرتبه تابحال این اتفاق تو طول زندگی براتون افتاده باشه و یادتون نباشه نکته مهمش اینجاس که چند تاتون آرزو دارید این اتفاق بیوفته و چند تاتون توهمین وضعیت راحت ترید ..
اما شخصا دوست ندارم این اتفاق بیوفته، نه به این دلیل که تو این وضعیت راحتترم ، بلکه به این دلیل که حال ندارم دوباره از مثلن پونزده سالگی بخوام اینهمه زندگی کنم
در واقع دارم زندگی میکنم که تموم شه برگردم عقب خیلی سختمه نخطه.

درعین حال دوس دارم یهوهمین العان برگردم به ۲۰۰۰ سال قبل همین نقطه که خوابیدم ببینم چیه چه خبره چطوریه و چرا .  البته به شرطیکه تو سنم تغییری ایجاد نشه و ازون مهمتر بیا باهم بریم، خب؟
مثلن دوهزار سال قبل این کوچه ایکه قراره دو هزار سال بعد توش زندگی کنیم چه شکلیه ؟ کوهه؟ دشته ؟ یاچی؟

۱۳۹۲ تیر ۹, یکشنبه

سلام علی شریتی

خوشبحال من 
خوشبحال من که چون تویی دارم 
ولی چه غمگین است که تو , چون خودی نداری


من اونم

تو فیلم پرستیژ یه جا هست یارو شعبده بازه یه پرنده رو با قفسش غیب میکنه که در واقع قفس تا میشه پرنده توش له میشه میره زیر میز همه فک میکنن غیب شده و اینا کلی تشویقش میکنن یه پسر بچه شروع میکنه به گریه که چرا کشتیش 
یارو بر میداره عین همون قفس رو میاره ینی ظاهر میکنه میگه ایناهاش نمرده بعد پسر بچه میگه پس داداشش کوووو؟
همین دیگه 
با تچکر

۱۳۹۲ تیر ۴, سه‌شنبه

شعری که دوست میدارمت

نه محال است ...
هرچقدر که بیشتر فکر میکنم تو واقعی نیستی
تو نمیتوانی واقعی باشی
تو باید یک خواب باشی یک رویا که عنقریب از آن به بیرون پرتاب خواهم شد
نه...
شاید تو افسانه باشی یک افسانه ی شیرین که مادر بزرگ تعریف میکند و من غرقت شده ام
نه...
تو باید یک نقاشی باشی که با دقت و ظرافت تمام روی بوم نقش بسته ای و  من مات و مبهوت تماشایت شده ام
نه نه ...
تو یک شعری ...
شعری عاشقانه
تو شعر کدام فرشته ای که انقدر عاشقانه سروده شدی  ؟
آری تو باید شعر باشی بی عین بی مانند
شعری بی عین ، دوستداشتنی ، زیبا و عاشقانه ای

۱۳۹۲ تیر ۳, دوشنبه

دنیای این روزای من ...

آدمی باید شیش دنگ حواسش جمع باشه
چرا؟
چون یه روز بر میگردید به خاطرات قدیمتون میگید :
هعی ... عجب روزای خوبی بود
هعی ... عجب روزای شادی بود
هعی... عجب روزای عاشقانه ی  خوبی بود
و بسیار بسیار ازین هعی یای غیرو و غیره که ذکر همش در این مقال نگنجد
اگه شیش دنگ حواس عادم باشه میفهمه که در چه روزایی قرار داره و قدرشو میدونه و نهایت استفاده رو میبره
لاکن اینطور نباشد که حتمن فقدان چیزی رو حس کنید بعد بفمید هعی دل غافل عجب فیلان خوبی بود
در عین حال زندگی انقدر بی رحم هستش که اگه قدر اون لحظات رو ندونید و توجه نداشته باشید بهش کاری کنه که با گوشت و خونتون فقدانش رو احساس کنید
تازه مصائب شریعت هم بخوره تو سر من الهی ... خعلیم ربط داره , بعله
با تچکر

۱۳۹۲ خرداد ۲۹, چهارشنبه

امروز که تو آمدی ، از آرگون بی اثرترم

و آنگاه که من و او بودیم ، تنها ...
و عشق به عنوان کاتالیزور وارد شدو طی یک فرایند شیمیایی او با دلم تصعید شد
و من ، تفاله ی من ، ته نشین شد...

۱۳۹۲ خرداد ۲۴, جمعه

یکی دیگه از قابلیتام اینه که میتونم از پشت چشم گریه کنم
میتونم زار بزنم
ولی اشکامو بریزم پشت چشام تو سَرَم
دارم رو بغضم کار میکنم
که راه گلومو نبنده
بتونم همزمان صحبتم کنم

و مغز من روزی خواهد ترکید..بوم

نشستم... ولی توی مغزم یکی داره پیاده روی میکنه
راه میره راه میره 
پاهاش درد میکنه ولی تند تند راه میره 
باضرب راه میره محکم راه میره
بی مقصد بی مقصود 
بارها فاصله میدون راه آهن تا تجریش رو رفته و برگشته
بضی وختا فکر میکنم اگه منم باهاش راه برم خوبه
قدم میزنم میرسم به دیوار دور میزنم قدم میزنم میرسم به پله 
نع ... خوب نیست 
انکار داره تند تر راه میره
نباید باهاش همسو بشم
شقیقه هامو محکم میگیرم فشارش میدم ولی انگار نه انگار
میخوابم 
وقتی از خواب بیدار میشم یادم میوفته خواب دیدم از میدون راه آهن تا تجریش تند تند راه رفتم بی مقصود 
فکرهای ضد و نقیض توی مغزم مثل آهن ربا همیدگه رو دفع میکنن و به پوسته ی جمجمه ام فشار میارن
و در اون فضای خالی بینشون همچنان یکی داره  تد تند , محکم راه میره ...

میخوام لبریز از لذت بشم

باید بتونی بگذری
باید بتونی بگذری از چیزایی که دوسشون داری
باید بتونی ببخشی
باید ببخشی چیزایی رو که دوست داری
باید بتونی هدیه بدی
هدیه بدی از خودت او وجودت از عزیز ترین چیزات هدیه بدی
هدیه دادن لذت بخش است.
من هدیه دادم
من زندگیمو هدیه دادم
بی باک هدیه دادم
من هر چقدر زندگی کرده بودم و هرچقدر که هنوز زندگی نکرده بودمم هدیه دادم
با جون و دل هدیه دادم
تمام که شدم , گذاشتنم رو طاقچه و گذشتن
مهمم نیست
مهم اینه که حالا من هیچی ندارم که هدیه کنم
هدیه نداشتن غمگین است.
و حالا من  فقط و فقط جان دارم
جانداری به روی طاقچه
جان داشتن خوب است.
تو بخندی خوب است.
تو بخند
نه ! حتا نخند
جانم رو هدیه ت میکنم 
جان دادن به تو خوب است .

۱۳۹۲ خرداد ۲۳, پنجشنبه

شدیدن قابل اشتعال

قصه من قصه عادمیه که عاشق آتیش روشن کردن بود ولی هیچوخت به برچسب روی خودش دقت نکرد
قصه من قصه عادمیه که آس و ده لو آورد ولی یه برگ دیگه هم گرفت که تا قبل اینکه بازی کنی بهت باخته باشه
قصه من قصه عادمیه که بلاخره رسید ولی دیر رسید اتوبوس نرفته بود عوضش پر بود جاش نشد

۱۳۹۲ خرداد ۱۹, یکشنبه

سُریدی ؟

عرض بشه خدمت شوما که
هر وخ هرجا حس کردید ضربان قلبتون نه از لاحاظ تعداد نه از لاحاظ همزمانی بلکه از لاحاظ ضرب آهنگ با یکی دیگه سینک شده
هر وخ دیدید یه دلشوره خاصی دارید که دقیقن عامل و مرکزش مشخص نیست که البته دلشوره نیست شووره 
هر وخ حس کردید یه قطره بارونید که در فاصله چند متری به دریا جاذبه زمین دیگه روش تاثیر نداره
بدونید که سُریدید...
و در نهایت در این مواقع اگه فک کردید که میتونید احساساتتون رو بنویسید یا بگید بدونید کور خوندید تشیف ببرید درتون رو بزارید تا اندازه یه پنج تا صفه آ 4 ننویسید پاک کنید... بعله 
با تچکر

۱۳۹۲ خرداد ۱۶, پنجشنبه

این شعر صاحاب داره خودش میاد بر میداره

از دست های گرم تو
کودکان تواءمان آغوش خويش
سخن ها می توانم گفت
غم نان اگر بگذارد.

نغمه در نغمه در افکنده
ای مسيح مادر، ای خورشيد!
از مهربانی ی بی دريغ جان ات
با چنگ تمامی ناپذير تو سرودها می توانم کرد
غم نان اگر بگذارد.

رنگ ها در رنگ ها دويده،
از رنگين کمان بهاری ی تو
که سراپرده در اين باغ خزان رسيده برافراشته است
نقش ها می توانم زد
غم نان اگر بگذارد.

چشمه ساری در دل و 
آبشاری در کف، 
آفتابی در نگاه و 
فرشته يی در پيراهن، 
از انسانی که تويی
قصه ها می توانم کرد
غم نان اگر بگذرد.

احمد شاملو 

خواهر/ برادر گرامی بی زحمت تکونم نده بزا تو همین حالتم خوبه

زندگیمم مث همون ارره هه ست که تا وسط رفته تو کیونم , جلو برم میبره عقبم برم میبره ... بعله با تچکر

۱۳۹۲ خرداد ۱۵, چهارشنبه

محل کار خودرا ترک ، و به پناهگاه بروید

دوس داشتم یه پناهگاه باشم
هرکی هرجا به هر دلیل میومد پناهش میدادم
بعد شبا که میخوابیدن میومدم دونه دونه نگاهشون میکردم لذت میبردم
روشونو مینداختم کیف میکردم
یکار میکردم بهشون خوش بگذره
سقفمم چکه نمیکرد حتا
بوی نم و نا هم نمیدادم خدا شاهده
سوسک و ملخ و موش و خرس و حشراتم نداشتم به ابرفض
ولی پیشی ، در حد خوبی داشتم رو پشت بومم
میدونی نشد ...
رفیق ناباب امکانات ،جوونی کردیم عاقا ، نشد...
حتا نتونستیم پناه یک نفر باشیم
که وقتی درد داره ترس داره غصه داره غم داره بیاد تو بغلم بهش بگم هیسسسس هیچی نیس ... بعد غصه نخوره دیگه خیالش راحت شه دلش قرص شه
نشد عاقا نشد...
حالام دیگه نمیشه چرا ؟ روجوع شود به چند پست قبلتر
میدونی ... دنیارو وارونه ساختن دنیارو کج ساختن انقد کج که منکه نرم بودم مث سیالات، شرره کردم به سمت شیب
تاحالا مث سیالات بودی ؟ تا حالا چککه کردی؟ تا حالا پاشیدی؟ تا حالا ظرفت سوراخ بوده ؟ تاحالا قطره قطره هات ریخته زمین تموم شی؟ تاحالا بخار شدی ؟
این کجی باعث شد که همیشه دیر برسم یا نرسم اصن ، چرا ؟ شیبش برام سربالایی بود
این شد که العان خودمم عضو یه پناهگاهم
ایشالا زندگی بعدی
ایشالا زندگی بعدی از خاطرات قشنگم براتون میگم همینجا
مفید فایده نبودن خعلی غمگینه

۱۳۹۲ خرداد ۱۲, یکشنبه

به صفدر درون خود کوشا باشیم ...بعله

منو بشکافی یه صفدر توم نشسته
چمباتمه زده دستشو گذاشته رو شقیقه هاش داره فک میکنه
گه گاهی بام حرف میزنه
مثلن امروز داشتم میرفتم دیدم دادوبیداد میکنه
گوشمو چسبوندم به دهنم ببینم چی غر غر میکنه
دیدم میگه کمتر سیگار بکش خفه مون کردی
یا چن ساعت قبلترش دیدم صدا گریه ش میاد
گفتم چته باز
گف خعلی عنی
گفتم قربانت منم دوستت دارم
گف همه دردو غمتو میریزی رو کله من خودت میری سر کارو زندگیت نیشت تابناگوش بازه ؟
دیدم حق داره خب دستمو تا عارنج کردم تو حلقم یکم نازش کردم آروم شد
تا العان، که یهو دیدم داره زنجه موره میکنه
گفتم باز چته ؟
گف دلم تنگ شده ...
یهو دیدم عه چقد راس میگه منم دلتنگم
انگار باس بهم میگفت
هیچی دیگه بعد چن دقیقه دیدم یه دست از حلقم درومدبیرون....

۱۳۹۲ خرداد ۹, پنجشنبه

گولم بزن

آگاهانه گول خووردن بضی وختا خعلی غمگینه
بضی وختا هم خعلی لذت بخشه
ولی بیشتر غمگینه مخصوصن وختی احساس نیاز کنی
در عین حال وختی گول خوردی دلت بحال خودت نسوزه
کلن هیشوخت دلت بحال خودت نسوزه
خودتم هیچوخ خودتو گول نزن

۱۳۹۲ خرداد ۷, سه‌شنبه

۱۳۹۲ خرداد ۱, چهارشنبه

معربونی

مهربونی یه چیزیه که جمع شدن بیش از حدش تو بدن ضررناکه خداشاهده
یه عادمایی هم هستن باید مهربونیشون رو خرج کنن
خرج نکنن غصه میخورن جاش
خرج نکنن راه نفسشون بسته میشه
خرج نکنن هناق میگیرن فوت میشن
توصیه اکید میگردد در صورت مشاهده اجازه بدید باهاتون مهربون باشن
رحم روز نکنید که وقتی بفهمن در دم جان به جان آفرین تسلیم میکنن در غیر اینصورت محل حادثه رو ترک و به پناهگاه بروید...
با تچکر

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۹, یکشنبه

هی فیلانی دلتنگی شاید همین باشد

*دلتنگی چیست ؟ با رسم شکل و نمودار مربوطه توضیح دهید...
دلتنگی عبارت است از کمبود هوایی که ناشی از نبود کسی که تو دنیارا جز با او و جز برای او نمیخواهی ( بقول مهتی ) در دل ایجاد میگردد ایجاد شده.

*راههای شیوع دلتنگی را به اختصار توضیح دهید
خرمالو ... نامبرده بدون اینکه شما متوجه بشوید خرمالوعی در دل شما خواهد کاشت که رابطه میوه دادن آن ارتباط معکوس با دوری و نزدیکیش دارد
بدینگونه که به محض دور شدن شروع به میوه دادن میکند و تاوقتی دوباره نزدیک نشود میوه بصورت نارس باقی خواهد ماند...واز آنجا که---

+ورقه ها بالا
-عه عاقا خعلی وخ کم بود
+ دیر رسیدی یه لحظه کافی بود

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۶, پنجشنبه

سالوته عو زعر مار

تحقیقاتشون نشون میده پشه مالاریا به عرق پای انسان علاقه منده
من از همین تریبون اعلام میکنم پشه مالاریا به ماست و خیارو چیپس و ماس موسیرم علاقه منده
میخوام یه کتاب در موردعلایق پشه مالاریا بنوسم که دیگه علاقه مندیاشو همه بدونیم میخوایم یه عمر باش زندگی کنیم خب

عادم به درد نخور به دردنمیخوره

عادمی باس بدردبخور باشه
ینی بخوری اسابت کنی برخورد کنی به درد کسی
ینی مفید فایده باشی
هرچی مفید تر بهتر
همه چیت ... همه کارات... دقیقه های عمرت به درد بقیه نخوری مث نئون مث آرگون میمونی
مث این آتش نشانه باشی که امروز تو حسن آباد اعلامیه شو دیدم جونش به درد خورد... اعضای بدنش بند بند وجودشم داره به درد میخوره .. چه خوبه..! نه؟ بش حسودیم میشه
کاش مفید باشم
بدرد نخور بودن خعلی غمگینه
روزی که بدونم بدردهیچکی نمیخورم روز مرگمه حد اقل میپوسم کود میشم از کنارم یه درخت شاید سبز شد

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۳, دوشنبه

سیگار

این کسکش دوسداشتنی،هومن ،امروز میگه باید بدیم رو جعبه سیگار بزنن :

هموطن ترک سیگار موجب افسردگی میگردد
در مصرف آن کوشا باشیم...
باتچکر

خب حالا من با اینهمه غصه ای که این عزیزای دوستداشتنیم دارن باس برم بمیرم بدون شماها چیکار کنم ؟ هااااع ؟ چرا زیادی خوبید ؟ :(

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲۱, شنبه

کوشم پس ؟

داشتم میرفتم دنبال خودم 
یکم رفتم خودمو گم کردم اطرافمو نگاه کردم
عه چرا نیستم !!!
فهمیدم دارم خواب میبینم 
حالا میرم تیکه های گم شده ام رو جمع کنم چسب بزنم 
تیکه هام چیا بود؟
میم , میممَم یادم میاد چسبید به ته اسمت دنیای من شدی 
ج , جونم بود که در رفت برات 
تب , تب کردم برات از بس که داغ شدم نفهمیدم کی رفتی یهو به خودم اومدم دیدم نیستی
فک کردم گذاشتی بیدار شم پیشم باشی نگو خواب بودم الفشو برداشتی , گذشتی رفتی...
عه این فِرفِرهه چرا واستاد



خرمالوی دلم

یه روز یه خرمالو از درخت دلت دادی بهم... خوردم
رفت تو دلم
کال بود گس بود
دلم تنگ شد ...
حالا ازون روز هشت سال میگذره و من هنوز دلم تنگه 
حالا خرمالو عه تودلم بزرگ شده درخت خرمالو شده خرمالوای شیرین ,
 کاش یکیشو میخوردی میدیدی گس نیست
حالا دیگه هر سال میچینمشون میریزمشون دور تا کسی مبادا بخوردشون دلش مث من تنگ بشه 
غافل ازینکه اگه برگردم به اون سال حاضرم سر گس ترین خرمالوت بازم باهات شرط ببندم که بازم بهت ببازم بخورمش

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۹, پنجشنبه

همه ام رو دور انداختی ؟


خوابیدم ، با خودم دارم کلنجار میرم خوابم ببره
میام رو پهلوی راست موبایلو نگاه میکنم ساعت پنج صبحه
فکر میکنم کدوم قسمتو اشتباه رفتم. که اینطوری شد
فکر میکنم چرا قرص خوابیکه خوردم اثر نمیکنه
پهلوی راستم حالا دیگه درد گرفته میرم رو پهلوی چپ
فک میکنم حق کی تو گلوم گیر کرده این درد مال کدوم زخم نزده به کیه
فک میکنم به اینکه کجای زندگی یهو جا گذاشتم خودمو
  دارم فک میکنم چقدر دیگه میتونم تحمل کنمو کی جراتم برام آستینمو بالا میزنه
گوشی تو دستم خشگ میشه انقد فشارش میدم از درد دستم به خودم میام حالا ساعت شده ۶ صبح
حالا به این فک میکنم کاش یکم از خودمو ذخیره کرده بودم
کاش یکمم مونده بود
کاش همه مو هدیه نمیدادم بهت
میدونی خیلی لازمم شده
کاش میشید برام مث همیشه فاکتور بزنی کاااااش
یه گرم خودم به نام خریدارو رو نزن میخوام بدمش به کسی
توضیحاتشو بده خودمومینوسم
میخوام خیلی چیزا بگم ازین یه گرم
میخوام بگم این یه گرم یک گرم از جونم حسم عشقم امیدم  همه چیمه
بگم یه عاااالمه بوده ولی همین مونده ، ولی دوس داشت با اینکه هیچیه بازم یه عالمه ای بود، که بازم عاشق اینه همه ی یه عالمش روغمار کنه که ببازه بهت
و الان که هیچیه خیلی شرمنده ست

۱۳۹۲ اردیبهشت ۱۷, سه‌شنبه

چت کن , چت با تو خوب اسد


Sent at 3:35 PM on Tuesday
 me:  ‫در جای دیگه شاعر میفرماید‬
‫من از سبز سبزم ولی خسته خسته‬
‫ازین بیت میتوان به این نتیجه رسید که من هنوز دارم رو رپید گوش میکنم‬
 Hooman:  بله ، چتی روش
 Hooman:  گوش نکن کونی خب انقد این اهنگو
پشت درو ننداختی ننه گوش کن
 me:  ‫چیکار کنم؟‬
‫بیا تو بخون من گوش کنم‬
 Hooman:  میااام میخونم براااات
 me:  ‫اگه شد برام بخور‬
 Hooman:  اونکه اصن حتمنیه
 me:  ‫جدی روش حساب کنم؟‬
 Hooman:  عاره بابا
 me:  ‫پس مواهاشو میزنم که دهنت زخم نشه‬
 Hooman:  ساکزنی پیشه ی ماس
دمت گرم
 me:  ‫زبون کوچیکه تو باهاش بزنا‬
‫وگرنه نمیخوام‬
 Hooman:  تا ته دیگه
 me:  ‫عاره‬
 Hooman:  کلش بره تو معدم
کیرت اسیدی بشه
 me:  ‫عتی بره تو کلیه ات بخواد جذب شه بکشش بیرون حال کنم‬
 Hooman:  عاره
حرفه ای
صاحب سبک
 me:  ‫ششششت چقدر دلم گرفته ااااااه :(‬
 Hooman:  چرااااا ???
 me:  ‫چمیدونم‬
 Hooman:  بابا میگم میخورم دیگه چی میخوای ?!
 me:  ‫فایده داره ینی؟‬
 Hooman:  میخوای تو بخور دلت واشه
عاره بابا کسخلی
 me:  ‫فایده داره ینی؟‬
‫عه‬
 Hooman:  اصن حرفه ای خورم من
خورم خوبه
خوب خورم
 me:  ‫حالا فایده داره ینی ؟‬
 Hooman:  ساک زن برقی
عاره پ پی
پ چی
عالیه
عالی
 me:  ‫ساک زن برقی خعلی خوبه‬
 Hooman:  روحتم حال میکنه
 me:  ‫کاش دوست دار برقی هم بود‬
‫یا حتی بغل کن برقی‬
 Hooman:  ابتو بپاش تو عدسی چشم
عاره واقعن
محبت کن برقی
 me:  ‫عدسی نه عنبیه‬
 Hooman:  بعضی شبا دستمو از پشت سرم میارم خودمو ناز میکنم ...
 me:  :(
‫کسخل‬
 Hooman:  این یعنی نهایت بدبختی ..
خیلی جدیاا !
انگار یکی دیگس مثلن
 me:  ‫میدونم همه مون یه عنیم میفهمم کسخل‬
 Hooman:  تنهاییه دیگه داداش ، کاریش نمیشه کرد
من دارم رو زندگیای بعدیم حساب میکنم
میگم خدایا اونارو یکا ی کن حال کنم توش
حالا اهنگ غمگین گوش نده
 me:  ‫من امیدوارم روحم بره زیر روح یه تریلی ایشالا رو زندگیای بعدی نتونم حساب کنم‬
 Hooman:  کتاب متاب بوخون
:)))
روحم تو روووحت
 me:  ‫نمیدم گرچه نیازه بدنمه ولی داره اینفکتد نمیدونم از کجا داره پخش میکنه‬
 Hooman:  خودش صلاح دونسته که پخش بشه
 me:  ‫عاره مدیا پلیرم واسه من تو زندگی تصمیم میگیره‬
‫اون صلاح منو بهتر از خودم میدونه‬

۱۳۹۲ اردیبهشت ۸, یکشنبه

۱۳۹۲ اردیبهشت ۲, دوشنبه

سلاملیکم
سلام احوال شما دکتر
عه دکتر هستن
بعله
تخصصشون چیه؟
گاییدن مغز و اصاب

به والله که نرود

یه موقع هم هست بحث میکنی با یکی
طرف با هوچی گری میخواد پیچ تا ب بده به قضیه با کلمات بازی کنه
حالا هی بگو مثلن اینه عَمُقلی اینه
نرود میخ آهنی در سنگ

در این موارد جهت خورد نشدن اعصابتون اوصیکم به ترک محل حادثه و دور شدن تا مسافت هرچی میتونید
بعله

۱۳۹۲ فروردین ۱۰, شنبه

پیشتته ...

آقا ما یه پیشی داشتیم صبا مادرمون بهش غذا میداد
بعد باهاش شرو میکرد به حرف زدت
صبت اولش همیشه این بود که زیاد میو میو نکن عمو رضا خوابه بیدار میشه دعوا میکنه ها !!!... خعلیم جدی
حالا جدای اینکه میفهمید یا نمیفهمید...
از اینکه بابامو خیلی جدی عموی گربه مون میدونست جای تامل داره ...
تازه یه گلدون داریم اسمش حسین عاقاست در واقع داییمه ..گلدونه...
اصن یدونه ست مامانم ینی عاشقشم

شری ای همای رحمت ...

آقا جون شری یه صفته...
یه روزی یکی بوده انقد خوب بوده انقد ماه بوده اسمش شری بوده
بعدها مردم هی به هم میگفتن بچه جون مث شری باش فیلان... پسر جون شری رو نگااااا یاد بگیر ...
بعد طی گذشت زمان در سالهای متمادی این یه صفت شد
مثلن میگفن :فیلانیو نیگااااا چه عادم شری ماهیه ....
یا تو کتب خطی اومده میگفتن عشقم عزیزم شریم نازنینم فیلانم ماهم ...
صفته عاقاجون صفته به همین سوس چراغ صفته
و من الله توفیق

پسر خاله

یکی از دغدغه دقدغه دقدقه دغدغه های اساسی پسر خاله من در عنفوان کودکی این بود که ... ماکه دهنمون رو نمیبینیم چطور قاشق رو صاف میذاریم دهنمون؟ هااااع...؟
همین شد اصن این جواب نگرفت بگا رفت تا الانم
بقرعان

کس گو

کس گو خودش یه گونه جانوری بوده که انقراض یافته
ینی پستانداران تخم گذران .. کس گویان...
اینطوری بوده
بعد دیگه بیچاره ها منقرض یافتن
الان یکی ازشون باقی مونده
کاسکو
بعله خعلیم کامل و پربار

۱۳۹۱ اسفند ۱, سه‌شنبه

آدم باید فکر کنه...
باید فکر کنه که باسه چی زنده ست؟ برا چی زندگی میکنه؟
من بهش فکر کردم
برا هیچی , برا هیچکس
وقتی چیزی تو این دنیا دیگه خوشحالم نمیکنه , ینی هیچ چیز قابل توجه هی وجود نداره که برام شوق ادامه دادن به ارمغان بیاره
که اگر هم وجود داشته باشه دیگه رمقی نیست
اون موقع به این نتیجه میرسم که دلیلی برا زنده موندن نیست ...
اونوقت یه روز که بیدار شدم میرم یه تیغ نو بر میدارم
کاغذ دورش رو میکنم
فرصت فکر کردن به خودم نمیدم
تیغ رو میگیرم دست راست میکشم رو مچ دست چپم
وقتی تیغ تیز باشه اصن نمیفهمی بریده چند ثانیه طول میکشه تا خون بزنه بیرون یکم بگذره یه سوزش احساس میکنی
 پا میشم سطل آشغال رو میارم میذارم زیر دستم خودم هم رو تخت دراز میکشم
چک ... چک ... چک ... چک... بهترین لالایی دنیاست
با همین صدای چک چک یه خواب آروم که تو این مدت نداشتم میرم
راحت

۱۳۹۱ بهمن ۲۴, سه‌شنبه

یکی از عذابایی که بهم نازل شده اینه که تنها کسی که دوسش دارم و دیگه باهام نیست اومده ازم میخواد در مورد کسیکه حالا جدیدن دوسش داره یا به عبارتی دوست پسر جدیدش براش تحقیق کنم
اصن چی بهتر از این؟
والا..
خعلیم خوب خعلیم عالی مام توله سگ بی احساس عنیم حتمن
بدترین ملت دنیاییم
خودمم جزء شونم
بدترین ملت دنیا که پشت یه تاریخ چند هزار ساله بادی به قب قب انداختیم و در عین حال هیچ گهی نیستیم که هیچ , بدترین خصایس دنیارو داریم
عاره دیگه باید رو راست باشیم با خودمون ... دروغ میگیم , پشت هم حرف میزنیم , پشت هم میزنیم , رشوه میدیم و میگیریم , هوای همو نداریم , هرکی به فکر خودشه , سر هم کلاه میذاریم , یکم شرایط سخت بشه همدیگرو پاره میکنیم , در نهایت همه اینارو اسمشو میذاریم زرنگی بعدشم تا حرف میشه صبت از تاریخ و فیلان و تمدن میکنیم جمع کنید بابا 

آدما

آدما میان
آدما میان که کمکشون کنی
آدما میان که خالی شن
آدما دانسته یا نادانسته خالیت میکنن
بهشون کمک میکنی
انسانیت حکم میکنه همیشه خوب باشی
انسانیت حکم میکنه مرهم باشی براشون
انسانیت حکم میکنه محرم اسرارشون باشی
انسانیت حکم میکنه قضاوتشون نکنی
انسانیت حکم میکنه غصه بخوری براشون
انسانیت حکم میکنه پای درد دلشون بشینی
انسانیت حکم میکنه انرژی بهشون بدی
ریدم تو کله انسانیت که در نهایت حالشون خوب میشه میرینن رو کلت و میرن
کافیه یه روزی بعد این همه تو داری  بخوای یکم فقط یکم براشون درد دل کنی تو بهترین حالتش اگه حال شنیدنش رو داشته باشن شروع میکنن یه سری حرفای تهوع آور میزنن و رفع تکلیف میکنن میرن
خدا نکنه کمک بخوای ازشون...

تاوان

هرچقدر که فکر میکنم
هر چی پیش میرم
هرچی به این زندگی نکبتی بیشتر نگاه میکنم منو بیشتر به این نتیجه میرسونه که :
وضعیت بد الانم دلیلش فقط و فقط این میتونه باشه که یه دوره خیلی خیلی خیلی کوچیک تو زندگیم بهم خوش گذشته شاید جمع روزایی که خوش گذشته به 30 روز نرسه ولی الان دارم تاوان رو اون روزا رو میدم ...
حالا میدونی خریت ینی چی؟ ینی اینکه اگه به عقب برگردم با علم به آیند بازم همون کارارو میکنم بی شک با همون کیفیت
یه خوبی هم که اینجا داره اینه که جمع نمیشید زیر پستم بیاید بگید وااای چی شده چرا اینطوریی فیلان که حالم بهم میخوره ازین همدردی های مسموم
به قول شاعر
خسته ام از قصه های شوم تان
خسته از همدردی مسمومتان

۱۳۹۱ دی ۲۶, سه‌شنبه

عاخه گلابي

رمان هزار صفه اي داري ميخوني يهو صفه چارصدو هشتاد نودم بخوني:
"او درحاليکه تمشک ها را به روش برره اي ميخورد ... "
عاخه برره اي!!! يني تو زات اقدسيه ات
حالا تخسير مترجمه يا ويراستاره
ميخواستي بگي خعلي بانمکي ياچي؟
حالموبهم زدي اه ديگه نميتونم بخونم درعين حال نميتونم نخونم

۱۳۹۱ دی ۲۱, پنجشنبه

بدون انتظار

آقا ما ميگيم کارش درسته
شمام به هرکي ديديد بگيد کارش درسته
ولي بين خودمون باشه غريبه که بينمون نيس ريييييده...
يکم فقط يکم بدون انتظار زندگي کن نميگم همش يکم
يکم در مواردي خاص يه دفه مثلن باسه ده دقيقه
بدون انتظار دوس بدار
بدون انتظار کاري رو بکن
بدون انتظار ...
ريدي خواهرم ريدي بدون انتظار برين لااقل

۱۳۹۱ دی ۲۰, چهارشنبه

خوشگلم باش خوشگل دلم باش

به نظرم رفتار و اخلاق هر کسي تو دراز مدت باعث تغيير چهرش ميشه
نه اينکه آيتم هاي زيبايي تو چهره ي طرف تغيير کنه بلکه بافت صورت تغيير ميکنه
اين ميشه که مثلن يکو ميبيني ميگي عه چقد مهربونه ...
خب مهربوني کرده که قيافش شبيه مهربونا شده
يا يکيو ميبيني ميگي چقدر موزيه...
ووو الي آخر
در نهايت يکيو ميبيني که بهش ميگي گلابي دوستت دارم حالا دير يا زود اتفاق ميوفته ... خعليم ربط داره

Aşkın ne zor şey imiş

 انقدردوسش دارم که هیچ شعر و هیچ ترانه ای نمیتونه توصفش کنه  انقدر عاشقشم که محاله اگر یکی رو ببینم و نظر اول و همون ضرب اول باهاش مقایسه ش ...